loading...
پژوهشکده مرجع پژوهش دانش آموزان
آخرین ارسال های انجمن
باقی بازدید : 1883 یکشنبه 19 مرداد 1393 نظرات (2)

زبان فارسی به عنوان یکی از گویش های قوم و تیره پارس که به جنوب غربی فلات ایران کوچیده بود آغاز شد و با چیره شدن خاندان هخامنش که از این تیره بودند بر سرزمین های گسترده ای در فلات ایران و پیرامون، فارسی نیز (در شکل آن زمان خود یعنی پارسی باستان) زبان چیره و زبان اداری این منطقه پهناور شد.پارسی باستان مانند تمامی زبان های هندو اروپایی آغازین زبانی بود با دستور زبان پیچیده، و دارای حالت های صرفی گوناگون. بسیاری از مردم غیرایرانی زبان منطقه وسیع شاهنشاهی هخامنشی نیز به آموختن فارسی روی آوردند و از این تماس ها و گسترش ها به عنوان یکی از دلایل روند ساده تر شدن دستور زبان پیچیده پارسی باستان یاد می کنند.

مقدمه:

پیشینهٔ کهن زبان فارسی به ایران باستان باز می گردد. روند تاریخی زبان فارسی را به سه دوره باستان، میانی و نو بخش می کنند. زبان فارسی امروزی ریشه در فارسی میانه دارد و فارسی میانه ریشه در فارسی باستان. و فارسی تنها زبان ایرانی است که هر سه دوره تاریخی آن ثبت شده و از آنها نوشتارهایی به جا مانده است.

زبان فارسی به عنوان یکی از گویش های قوم و تیره پارس که به جنوب غربی فلات ایران کوچیده بود آغاز شد و با چیره شدن خاندان هخامنش که از این تیره بودند بر سرزمین های گسترده ای در فلات ایران و پیرامون، فارسی نیز (در شکل آن زمان خود یعنی پارسی باستان) زبان چیره و زبان اداری این منطقه پهناور شد.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/50514noteTravel.jpg

پارسی باستان مانند تمامی زبان های هندو اروپایی آغازین زبانی بود با دستور زبان پیچیده، و دارای حالت های صرفی گوناگون. بسیاری از مردم غیرایرانی زبان منطقه وسیع شاهنشاهی هخامنشی نیز به آموختن فارسی روی آوردند و از این تماس ها و گسترش ها به عنوان یکی از دلایل روند ساده تر شدن دستور زبان پیچیده پارسی باستان یاد می کنند.

در اواخر دوره هخامنشی پارسی باستان با ساده سازی های پیوسته به شکل اولیه ای از پارسی میانه تبدیل شده بود. پارسی در زمان شاهنشاهی اشکانیان تاثیرات گوناگونی از زبان پارتی گرفت اما با چیرگی ساسانیان خود تبدیل به زبان برتر و زبان رسمی و اداری ایران شد و در منطقه وسیعی گسترش یافت. فارسی میانه در مناطقی چون آسیای میانه رفته رفته زبان رایج بازرگانان و بعداً زبان دیگر اقشار مردم شد.

در سدهٔ سوم پس از میلاد نوشته های نخستین پادشاهان ساسانی به سه زبان‏ ضبط شده اند: پارتی، فارسی میانه و یونانی. پارتی زبان فروانروایان اشکانی بود که قلمرو حکومت خود را به تدریج از شمال خراسان بر همه ایران گسترش‏ دادند. فارسی میانه‏ زبان فرمانروایان ایرانی ساسانی بود که از ایالت فارس برخاستند، بر پادشاه‏ اشکانی چیره شدند و بر جای او در تیسفون نشستند. در این دوران پارتی در شمال و فارسی میانه در جنوب ایران زبان گفتاری بود.

در چهار سدهٔ فرمانروایی ساسانیان دگرگونی های اساسی در وضع زبان‏ در ایران پدید آمد. پارتی دیگر به عنوان زبان رسمی برجای نماند و از سدهٔ چهارم به بعد همهٔ کتیبه ها به زبان فارسی نوشته شدند.

آرتور کریستنس‏، ایران شناس نامدار دانمارکی، معتقد است که رواج زبان فارسی در مناطق شمال خاوری فلات ایران ناشی از ایجاد مراکز نظامی در خراسان، به منظور دفاع از قلمرو شاهنشاهی در برابر هجوم ساکنان آسیای میانه بود.

با تسخیر سرزمین باختر (بلخ) به دست ساسانیان در سال ۵۵۸ میلادی، فارسی در بلخ به عنوان زبان رسمی جایگزین زبان بلخی شد و به علت این که دستور زبان فارسی به مراتب از بلخی ساده تر بود مردم این ناحیه به آسانی فارسی را پذیرفتند و این آغازی شد بر گسترش فارسی در آسیای میانه.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/38502.jpg

در نیمه شمالی ایران و به ویژه خراسان، زبان فارسی از زبان پارتی تأثیر زیادی گرفت و باعث شد تا در این ناحیه گویش تازه ای از فارسی (گویش شمالی آن زمان) به وجود بیاید که با گویش جنوبی (در پارس و خوزستان و…) تفاوت هایی پیدا کرد؛ با انتقال مقر شاهنشاهی ساسانیان به تیسفون و مناطق شمالی، گویش شمالی که در تیسفون رواج بیشتری یافته بود برای تمایز با گویش اصلی منطقه فارس یعنی همان گویش جنوبی، به عنوان فارسی دری (پارسی درباری) نامیده شد.

بنابر این، در این زمان به گویش دست نخورده تر استان فارس، پارسی، و به گویش شمالی تر که عناصر زیادی از پارتی را در خود جذب کرده بود پارسی دری گفته شد. برای نمونه در حالی که در فارسی (جنوبی) واژه «گپ» رایج بود در گویش شمالی برای همین معنی کلمه «بزرگ» به کار رفت.

در سده هفتم میلادی زبان فارسی زبان گفتاری نیمه جنوبی ایران، از خوزستان تا سیستان بود. در نیمه شمالی ایران فارسی زبان شهرها و زبان رسمی بود ولی پارتی هنوز در روستاها زبان گفتاری ساکنان بود. در بلخ نیز فارسی زبان رسمی نوشتاری و در حال گسترش به عنوان زبان گفتاری در جامعه بود. فارسی در این دوره در سغد و خوارزم تبدیل به زبان میانجی و بازرگانی شده بود.

بر اثر این روندها، زبان پارتی در همان دوره پیش از اسلام از خراسان بزرگ رخت بربست و جای خود را به فارسی (میانه) داد و عرب ها پس از حمله به ایران زبان فارسی دری را به عنوان زبان تماس با مردم محل برگزیدند و سربازان حملات اسلامی به شرق همین زبان فارسی دری را با خود در مناطق دوردست تری در آسیای میانه گسترش دادند.

فارسی زبانی است که امروز بیش تر مردم ایران، افغانستان، تاجیکستان و بخشی از هند، ترکستان، قفقاز و بین النهرین بدان زبان سخن می گویند، نامه می نویسند و شعر می‌سرایند. تاریخ زبان ایران تا هفتصد سال پیش از مسیح روشن و در دست است و از آن پیش نیز از روی آگاهی های علمی دیگر می دانیم که در سرزمین پهناور ایران – سرزمینی که از سوی خراسان (مشرق) به مرز تبت و ریگزار ترکستان چین و از جنوب شرقی به کشور پنجاب و از نیمروز (جنوب) به سند و خلیج پارس و بحر عمان و از شمال به کشور سکاها و سارمات ها (جنوب روسیه امروز) تا دانوب و یونان و از مغرب به کشور سوریه و دشت حجاز و یمن می پیوست مردم به زبانی که ریشه و اصل زبان امروز ماست سخن می‌گفته‌اند.

زرتشت پیامبر ایرانی می گوید که ایرانیان از سرزمینی که «اَیْرانَ وَیجَ» نام داشت و ویژه ی ایرانیان بود، به سبب سرمای سخت و پیدا آمدن ارواح اهریمنی کوچ کردند و به سرزمین ایران درآمدند. دانشمندان دیگر نیز دریافته اند که طایفه ی «اَیْریا» از سرزمینی که زادگاه اصلی آنان بود، برخاسته گروهی به ایران، گروهی به پنجاب و برخی به اروپا شتافته اند و در این کشورها به کار کشاورزی و چوپانی پرداخته اند و زبان مردم ایران، هند و اروپا همه شاخه هایی هستند که از آن بیخ رسته و باز هر شاخ شاخه ی دیگر زده و هر شاخه برگ و باری دیگرگون برآورده است. ما را این جا به سایر زبان ها کاری نیست، چه آن علم خود به دانستنی های دیگر که آن را زبان ‌شناسی و فقه اللغه گویند باز بسته است. ما باید بدانیم که تاریخ زبان مادری ما از روزی که نیاگان ما بدین سرزمین درآمده اند تا به امروز چه بوده است و چه شده است و چه تطورها و گردش هایی در آن راه یافته است، از این رو به قدیم ترین زبان های ایران باز می گردیم.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/Mikhi-to-Parsi.jpg

دانشمندان زبان شناس برآنند که زبان های امروزی دنیا بر سه بخش است :
زبان

  • نخست

- بخش یک هجایی (یک سیلابی) و این قسم زبان ها را زبان های ریشگی نامند، زیرا لغات این زبان ها تنها یک ریشه است که به اول یا آخر آن هجاهایی نیفزوده اند. زبان چینی، آنامی و سیامی را از این دسته می دانند، در زبان های ریشگی شماره ی لغت ها محدود است، چنان که گویند چینیان برای بیان فکر خود ناگریزند لغات را پس و پیش کنند یا مراد خود را با تغییر لحن و آهنگ کلمه بفهمانند.

  • دوم

- بخش زبان های ملتصق این زبان ها یک هجایی نیست چه در لغات این زبان به هنگام اشتقاق هجاهایی بر ریشه ی اصلی افزوده می شود ولی ریشه ی اصلی از افزودن هجاها هیچ گاه تغییر نمی‌کند و دست نمی‌خورد و هرچه بر او افزایند به آخر او الحاق می شود. مردمی که زبانشان را ملتصق خوانند اینانند :
۱- مردم اورال و آلتایی که شاخه ای از نژاد زردپوست می باشند مانند مغولان و تاتاران و ترکان و مردم دونغوز و فین و ساموئید و بیشتر ساکنان سیبریا و دشت قبچاق
۲ – مردم ژاپن و اهالی کره
۳ – دراوید و باسک از مردم هند
۴ – بومیان آمریکا‌
۵ – مردم نوبی (جنوب مصر در آفریقا) مردم هُوتْ تِنْ تُتْ مردم کافرْ و سیاه پوستان آفریقا
۶ – مردم استرالیا

  • سوم

- بخش زبان های پیوندی، در این زبان ها بر ریشه و ماده ی لغات هجاهایی افزوده می شود ولی نه تنها به آخر ریشه، بلکه به آخر و اول ریشه هم – دیگر اینکه ریشه ی لغت بر اثر افزایش تغییر می‌کند، گویی که ریشه با آنچه بر وی افزوده شده است جوش خورده و پیوند یافته است – به خلاف زبان ملتصق که چون ریشه تغییر نمی‌کند هجاهایی که بر ریشه افزوده است مثل آن است که به ریشه چسبانده باشند نه با او پیوسته باشد.که در پایین به زبان های پیونده توجه بیشتری خواهیم داشت.

 

تعریفی کلی از پیشینه زبان فارسی:

زبان فارسی از خانوادهٌ زبانهای هندی و اروپایی است. این زبانها از حدود هزارهٌ اول پیش از میلاد در بخش بزرگی از اروپا و جنوب و جنوب غربی آسیا رایج بود و از نیمه دوم سدهٌ پانزدهم میلادی در آمریکا و آفریقا و اقیانوسیه هم رایج گشته اند. خانوادهٌ زبانهای هندی و اروپایی از گروههای زیر تشکیل شده است:

آناتولیایی: این گروه که دیگر رایج نیست، در هزاره های اول و دوم پ. م در ترکیهٌ آسیایی امروز و شمال سوریه رواج داشت. مهمترین شاخهٌ گروه آناتولیایی، حتی (Hittite) است که زبان رسمی امپراتوری حتی بود. دورهٌ برپایی آن امپراتوری، هزارهٌ دوم پ. م بود. آثار حتی در اوایل سدهٌ بیستم میلادی در بغازکوی (واقع در نزدیکی آنکارا) به دست آمد.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/1275.jpg

هندی و ایرانی: این گروه از دو شاخه تشکیل شده است:

الف) هندی: شاخهٌ هندی از پیش از هزارهٌ اول پ. م تاکنون در شمال و بخش مرکزی هند و پاکستان رایج بوده است. قدیمترین اثر شاخهٌ هندی، سنسکریت و ودایی است که ریگ ودا تقریباً از حدود هزارهٌ اول پ. م بدان نوشته شده است. هندوستانی و اردو و بنگالی و سینهالی (رایج در سیلان) و رمانی (romay: زبان کولیها) اززبانهای امروزی هندی است.

ب) ایرانی: شاخهٌ ایرانی در هزارهٌ اول پ. م در ایران و افغانستان، و در شمال در منطقهٌ میان مجارستان و ترکستان چین رایج بوده است.

یونانی: یونانی در طول تاریخ یک زبان بوده است. این زبان حداقل از ۰۰۶۱ پ. م در یونان رایج بوده است. قدیمترین اثر زبان یونانی نوشته هایی است برلوحه هایی مربوط به ۰۰۲۱ سال پ. م که از جزیرهٌ کرت به دست آمده است؛ پس از آن، کتابهای ایلیاد و اودیسه از آثار هومر است که متعلق به سدهٌ هشتم پ. م است.

ایتالیایی: مهمترین زبان گروه ایتالیایی، لاتینی است که اصلاً زبان شهر رم بوده و مادر زبانهای ایتالیایی، رومانیایی، اسپانیایی، پرتغالی و فرانسوی است.

ژرمنی: در میانهٌ هزارهٌ اول پ. م قبیله های ژرمنی در شمال آلمان و جنوب اسکاندیناوی زندگی می کردند؛ از سدهٌ دوم میلادی به بعد به مناطق دیگری که امروز ساکن هستند، مهاجرت کردند. مهمترین زبان گروه ژرمنی، گوتی (Gothic) با آثاری از سدهٌ چهارم میلادی است. زبانهای انگلیسی وآلمانی و هلندی و دانمارکی و سوئدی و نروژی و ایسلندی از گروه ژرمنی هستند.

ارمنی: این زبان در سدهٌ ششم پ. م در شرق ترکیه و ارمنستان رایج بود؛ اما قدیمترین اثر ارمنی از سدهٌ پنجم میلادی است.

تخاری: تخاری که امروزه رایج نیست، در هزارهٌ اول پ. م در تخارستان، میان بلخ و بدخشان، رایج بود.

سلتی: سلتی (Celtic) چند سده ای پ. م در منطقهٌ وسیعی از اروپا، از اسپانیا و بریتانیا تا بالکان و حتی در آسیای کوچک، رایج بود. آثار مهم به دست آمدهٌ این گروه از سدهٌ هشتم میلادی و از زبانهایی است که در جزایر بریتانیا رایج بود، چون ایرلندی و ویلزی.

بالتی و اسلاوی: در آغاز دورهٌ مسیحیت قبیله های بالتی واسلاوی بخش بزرگی از اروپای شرقی را اشغال کردند. این مناطق در شرق مسکن قبیله های ژرمنی و شمال مسکن قبیله های ایرانی واقع بود. بخش اسلاوی منطقه ای کوچک بود و جنوب لهستان امروزی را شامل می شد. از سدهٌ پنجم. م اسلاوها منطقهٌ خود را از جهات مختلف گسترش دادند. امروزه زبانهای اسلاوی در بخش وسیعی از اروپای شرقی رایج است؛ اما زبانهای بالتی فقط در جمهوریهای لتونی و لیتوانی رواج دارد. قدیمترین اثر زبانهای اسلاوی از سدهٌ نهم. م است و به گویشی نوشته شده که بلغاری باستان نامیده می شود.

آلبانیایی: آلبانیایی زبان جمهوری آلبانی است. قدیمترین اثر آن از سدهٌ پانزدهم میلادی است. دلیل گردآوردن زبانهای مذکور در زیر عنوان هندی و اروپایی، اشتراک در الفاظ اساسی است. اگر چه آن الفاظ شکلهای مختلف دارند، طبق قواعدی، از یک اصل منشعب شده اند.

زبانهای ایرانی باستان: از سال ۰۰۰۱ تا ۰۰۷ پ. م دوره رواج ایرانی باستان است؛ از ایرانی باستان چیزی باقی نمانده است. ایرانی باستان در طول سده هفتم پ. م همزمان با استقرار ایرانیان در بخش های مختلف ایران به صورتهای مختلفی تحول پیدا کرد. از ایرانی باستان تا آنجا که مدرک در دست داریم، چهار زبان مستقیماً منشعب شده اند: سکایی، مادی، فارسی باستان و اوستایی.

زبان سکایی: سکاها از هزاره اول پ. م تا هزاره اول پس از میلاد منطقه وسیعی را از کناره های دریای سیاه تا مرزهای چین اشغال کرده بودند. از زبان سکایی نوشته ای به جای نمانده، تنها تعدادی لغت، اغلب به صورت اسم خاص، از زبان سکاهای مغرب که در کناره های دریای سیاه زندگی می کرده اند، در کتابهای یونانی و لاتینی باقی مانده است. از زبان سکاهای آسیای میانه هم تعدادی لغت به صورت اسم خاص در نوشته های هندی و یونانی و لاتینی به جای مانده است. چند واژه از سکاهای غرب که در نوشته های یونانی و لاتینی به جای مانده است، برای نمونه در ذیل می آید: arvant: تند و سریع، aspa: اسب، atar: آذر، bazu: بازو، charma: چرم، chyav: شدن، gausha: گوش، hapta: هفت، hushka: خشک.

زبان مادی: از زبان مادی که زبان قوم ماد بوده، نوشته ای به جای نمانده است؛ از این زبان تعدادی لغت در نوشته های فارسی باستان و یونانی باقی مانده است. اینک نمونه چند لغت مادی که در نوشته های فارسی باستان به جای مانده است: wazarka: بزرگ، xshayasya: شاه، asan: سنگ، misra: مهر. از زبان مادی پس از هخامنشیان هیچ اطلاعی در دست نیست.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/cuneiform01.jpg

زبان پارسی باستان: این زبان، زبان قوم پارس بود. قدیمترین و مهمترین اثر بازمانده از پارسی باستان، کتیبه داریوش بر کوه بیستون است. این کتیبه بر ۵۲۲ پایی کوه بیستون به سه زبان عیلامی، اکدی و فارسی باستان حک شده است.

کتیبه فارسی باستان در پنج ستون و ۴۱۴ سطر حک شده است. کتیبه نویسی به پارسی باستان پس از داریوش ادامه یافته و از خشایار شا، اردشیر اول، داریوش دوم و اردشیر سوم نیز کتیبه به جای مانده است. از اریارمنه (حدود ۵۴۶ تا ۰۹۵ پ. م) و ارشامه (حدود ۰۹۵ تا ۹۵۵ پ. م) و کوروش (سلطنت از ۹۵۵ تا ۰۳۵ پ. م) هم کتیبه به جای مانده است.

زبان اوستایی: زبان اوستایی زبان یکی از نواحی شرق ایران بود؛ اما به درستی معلوم نیست از کدام ناحیه. تنها اثری که از این زبان در دست است، اوستاست. زبان اوستایی را به ملاحظات زبان شناسی باید دو گویش دانست: گویشی که در گاهان به کار رفته و قدیم تر می نماید؛ گویشی که در دیگر بخشهای اوستا به کار رفته و جدیدتر است. گویش نخست را گویش گاهانی یا قدیم و گویش دوم را گویش جدید می نامند. گاهان سخن خود زردشت است و تاریخ آن مربوط است به تاریخ زندگی زردشت. بیشتر ایران شناسان برآنند که زردشت در اوایل هزاره اول پ. م می زیست. بخشهای دیگر اوستا در دوره های مختلف از سده ششم پ. م یا سده سوم میلادی تالیف شده اند. اوستای امروزی حدود یک سوم اوستای دوره ساسانی است. اوستای دوره ساسانی آن طور که از دینکرت، برمی آید، بیست و یک نسک (یعنی کتاب) داشت.در نوشته های بازمانده از اوستایی، واژه غیراوستایی خواه از دیگر زبانهای ایرانی یا غیرایرانی وجود ندارد. و چون دینی که نوشته های اوستایی در تشریح و تبلیغ آن نوشته شده، ثنوی است؛ اوستایی دو نوع لغت دارد: لغاتی از اوستایی به اهریمن و آنچه به او مربوط می شود، اختصاص دارد؛ لغاتی هم به اهوره مزداه و آنچه مربوط به اوست، تخصیص یافته است.

زبان های پیوندی :

الف – زبان های سامی مانند عبری، عربی و آرامی که بعد سُریانی نامیده شد، و در عهد قدیم زبان های فنیقی و بابلی و آشوری و زبان مردم «قرطاجنه» که شعبه بوده اند از فنیقیان و زبان حیمری.
ب – زبان های مردم هند و اروپایی به معنی اعم: آریاییان هند – آریاییان ایران – یونانیان – ایتالیاییان – مردا سِلْت (بومیان اروپایی غربی) ژرمنی (آلمان و آنگلوساکسون و مردم اسکاندیناوی) – لِتْ و لیتوانی و سلاو (که روس و سلاوهای شرقی اروپا و مردم بلغار و صرب و سایر سلاوهای بالکان باشند)
زبان
علمای زبان شناسی برآنند که زبان های بخش سوم از مراحل زبان های بخش اول و دوم در گذشته و ترقی کرده تا بدین درجه رسیده است – یعنی این زبان ها مستقلا در سیر تطور کمال یافته و به مرحله ای رسیده است که اکنون مشاهده می کنیم و ما در این پاره به تفصیل گفتگو خواهیم کرد.

زبان مادی:

قدیم ترین یادگاری که از زندگی نیاگان باستانی ما باقی است «نُسک های اَوسْتا» است که شامل سروده های دینی، احکام مذهبی و محتوای تاریخ هایی است که شاهنامه ی فردوسی نمودار آن است و مطالب تاریخی آن کتاب از «کیومرث» تا زمان «گشتاسب شاه» می پیوندد، و پادشاهی اَپَرداتَه (پیشدادیان)،کَویان (کیان) و زمانه ی هفت خدایی را با هجوم بیگانگان، مانند: اژیدهاک (ضحاک) و فراسیاک تور (افراسیاب) ترک تا پیدا آمدن زردتشت سپیتمان شرح می دهد. این روایت ها همه جا می رساند که رشته ی ارتباط سیاسی، اجتماعی و ادبی ایران هیچ وقت نگسسته و زبان این کشور نیز به قدیم ترین زبان های تاریخی یا پیش از تاریخ می پیوندد و «گاثه ی زردشت» نمونه ی کهن ترین آن زبان هاست.

اما آن چه از تاریخ های ایران، روم، نوشته های سمگ و تاریخ های دیگر مردم همسایه بر می آید، دوران تاریخی ایران از مردم «ماد» که یونانیان آن را مدی و به زبان دری «مای» و «ماه» گویند برنمی‌گذرد، و پیداست که زبان مردم ماد یا ماه زبانی بوده است که با زبان دوره ی پس از خود که زبان پادشاهان هخامنشی باشد، تفاوتی نداشته، زیرا هرگاه زبان مردم ماد که بخش بزرگ ایرانیان و مهم ترین شهرنشینان آریایی آن زمان بوده اند با زبان فارسی هخامنشی تفاوتی می‌داشت. آن گاه «کورش»، «داریوش» و غیره در کتیبه های خود که به سه زبان فارسی، آشوری و عیلامی است، زبان مادی را هم می افزودند تا بخشی بزرگ از مردم کشور خود را از فهم آن نبشته ها ناکام نگذارند، از این رو مسلم است که زبان مادی، خود، زبان فارسی باستانی یا نزدیک بدان و لهجه ای از آن زبان بوده است و از نام پادشاهان ماد مانند «فراَ اوَرْت»، «خشِثَرْیت»، «فْروَرَتْیش»، «هُووَخشَثْرَهْ»، «آستیاک – اژی دهاک»، «اَرتی سس- اَرته یس- اَرته کاس آ» به لفظ «اَرْتَ» آغاز می شود و «اِسْپادا» که سپاد و سپاه باشد نیز یکی از این دو زبان معلوم می گردد.

«هرودوت» در جایی که از دایه ی کورش اول یاد می کند می گوید، نام وی «سْپاکُو» بوده، سپس آورده است که «سپاکو» به زبان مادی، سگ ماده را گویند و معلوم است که نام سگ «سپاک» بوده است و (واو) آخر این کلمه حرف تأنیث است که هنوز هم این حرف در واژه ی بانو و در پسرو، دادو، دخترو و کاکو به عنوان تصغیر یا از روی عطوفت و رأفت باقی است، یکی از رجال آن زمان نیز (سپاکا) نام داشته است که واژه ی نرینه ی سپاکو باشد.

برخی از دانشمندان را عقیده چنان است که گاثه ی زردشت به زبان مادی است و نیز برخی برآنند که زبان کردی که یکی از شاخه های زبان ایرانی است از باقی مانده های زبان ماد است به طوزر کلی چون تا امروز هنوز کتیبه ی سنگی یا سفالی از مردم ماد به دست نیامده است نمی توان زیاده بر این درباره ی آن زبان چیزی گفت مگر از این پس چیزی کشف گردد و آگاهی بیش تری از این زبان بر آگاهی های بشر چهره گشاید.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/cyrus_cilinder.preview-300x154.jpg

زبان فارسی در دوره میانه:

در سال ۱۳۳ پ. م داریوش سوم هخامنشی به قتل رسید. قتل او یک مرز تاریخی برای زبانهای ایرانی محسوب می شود؛ زیرا از مرگ او تا سال ۷۶۸ برابر با ۴۵۲هجری ـ سالی که یعقوب لیث صفار به سلطنت رسید و زبان فارسی دری رسمیت یافت ـ دوره میانه زبانهای ایرانی به شمار می رود؛ دوره پیش از آن دوره باستان و دوره پس از آن تا به امروز دوره جدید محسوب می شود. اسکندر در سال ۳۲۳پ. م در بابل مرد و در امپراتوری هخامنشی سلوکوس جانشین او شد و دولت سلوکی را تاسیس کرد. این دولت تاسال ۷۴۲پ. م بر ایران حکومت کرد.در سال ۷۴۲پ. م اشک اول حکومت اشکانی را تاسیس کرد. دولت اشکانی تا سال ۴۲۲م، سالی که اردوان پنجم، آخرین پادشاه اشکانی، در جنگ با اردشیر ساسانی به قتل رسید، بر ایران حکومت کرد. اردشیر بابکان در سال ۴۲۲م حکومت ساسانی را تاسیس کرد و در سال ۱۴۲م سلطنت ایران را به پسرش شاپور اول واگذار کرد. شاپور کشور را از طرف شمال و جنوب و شرق و غرب گسترش داد. کشور او سند، پیشاور، کاشغر، گرجستان و عمان را نیز در بر می گرفت و به همین مناسبت او خود را شاهنشاه ایران و انیران نامید. دولت ساسانی تا سال ۱۵۶م که یزدگرد سوم در مرو به قتل رسید، دوام یافت.در دورهٌ میانه، زبان اوستایی که زبانی مرده بود، در حوزه های دینی زردشتیان رایج بود. زبانهای پارسی باستان و اکدی و عیلامی و آرامی که زبانهای رسمی دولت هخامنشی بودند، از رسمیت می افتند و جای آنها را زبان یونانی می گیرد.

از برخی از زبانهای ایرانی این دوره آثار مختلفی به جای مانده است. زبانهایی که از آنها اثر به جای مانده، به سبب شباهتهایی که با هم از نظر قواعد دستوری دارند، به دو گروه تقسیم شده اند:

یک) گروه ایرانی میانهٌ شرقی که زبانهای بلخی و سکایی و سغدی و خوارزمی را در برمی گیرد و گروه ایرانی میانهٌ غربی که زبانهای فارسی میانه و پهلوی اشکانی را شامل می شود. زبانهای شرقی را از آن جهت شرقی نامیده اند که منشأ آنها شرق ایران و زبانهای غربی را از آن جهت غربی گفته اند که منشأ آنها غرب ایران بوده است. از زبانهای مادی و اوستایی که در دورهٌ باستان رایج بودند، در دورهٌ میانه، زبانی منشعب نشده و چگونگی از میان رفتن آنها نامعلوم است.

بلخی: بلخی زبان قدیم بلخ بود. در سال ۷۵۹۱ باستان شناسان فرانسوی موفق شدند کتیبه ای در سرخ کتل (واقع در بغلان، میان بلخ و بدخشان) از این زبان به دست آورند. این کتیبه از معبدی است که به دستور کانیشکا (سال جلوس ۰۲۱ یا ۵۲۱م) پادشاه بزرگ کوشانی ساخته شده است. این کتیبه خوب حفظ شده و به الفبای تخاری در ۵۲ سطر نوشته شده است.بلخ در زمان هخامنشیان استانی از ایران بود. پس از هخامنشیان، یونانیان بر بلخ حکومت کردند. در سدهٌ دوم پ. م، قبایل سکایی و تخاری به بلخ هجوم آوردند و آنجا را تصرف کردند و این سرزمین نام دومی به خود گرفت که تخارستان باشد. از میان قبایل سکایی و تخاری سلسله های محلی به وجود آمدند. از آن میان معروفتر از همه کوشانیان هستند و آن سرزمین را که امروزه افغانستان نامیده می شود، در تصرف داشتند. نزد کوشانیان خط یونانی برای نوشتن زبان محلی به کار گرفته شد که به الفبای تخاری معروف گردیده است. پس از کشف کتیبهٌ سرخ کتل، کتیبه های دیگری از زبان بلخی کشف گردید. آثار بازمانده از زبان بلخی متعلق به اواسط سدهٌ دوم تا اواسط سدهٌ نهم میلادی است. از زبان بلخی در دورهٌ باستان و جدید، اثری به دست نیامده است.

سکایی: از زبان سکاهای مشرق در دوره میانه آثار زیادی به دست آمده است. این آثار که در اوایل سدهٌ بیستم میلادی از ختن و واحهٌ تمشق (Tumshuq) و مرتق (Murtuq) کشف گردیده اند، متعلق به سدهٌ هفتم تا دهم میلادی هستند و به قلمهای مختلفی از الفبای براهمی نوشته شده اند که برای نوشتن سکایی متناسب شده بودند. الفبای براهمی را سکاها از هندیها و هندیها آن را از آرامیها گرفته بودند.

آثار به دست آمده از سکایی بر روی پوست و چوب نوشته شده اند. در آثار به دست آمده از ختن، زبان به کار رفته در آنها ختنی خوانده شده است.این متون را نوشته های طبی، نامه های تجاری و داستانها تشکیل می دهند؛ بخش عمده آثار سکایی ترجمه از سنسکریت و تبتی است. زبان سکایی تا سدهٌ یازدهم م. در کاشغر و حوالی آن تکلم می شد و پس از آن جای خود را به ترکی داد. گویشهای پامیر بازمانده های زبان سکایی هستند. از زبان سکاهای مغرب در دورهٌ میانه، تعداد زیادی لغت به زبان مجاری راه یافته است. این امر به دوره ای مربوط می شود که مجارها هنگام گذر از قفقاز در حدود سدهٌ هفتم میلادی با سکاها در تماس آمدند.

سُغدی: زبان سغدی زبان سرزمین سغد بود. مرکز سغد، سمرقند و شهر مهم آن بخارا بود. سغدیها در اوایل هزاره اول پ. م. در سرزمین سغد سکونت گزیدند. سغد در زمان هخامنشیان استانی از ایران بود و بعد از اسلام در زمان سامانیان مرکز زبان و ادبیات فارسی شد. اززبان سغدی در دورهٌ باستان اثری به جای نمانده؛ ولی در دورهٌ میانه آثار نسبتاً زیادی به دست آمده است. زبان سغدی تا سدهٌ چهارم هـ. در سغد رایج بود، اما از آن پس جای خود را به فارسی داد. امروزه زبان یغنابی که در درهٌ یغناب رواج دارد، بازماندهٌ زبان سغدی است.

خوارزمی: خوارزمی زبان قدیم خوارزم بود که تا زمان مغول در خوارزم رواج داشت و از آن پس ازمیان رفته و جای خود را به ازبکی داد. خوارزم که اکنون بخشی از آن جزء ازبکستان و بخشی دیگر جزء جمهوری ترکمنستان است، در جنوب دریای آرال قرار دارد، دریایی که تا این اواخر دریای خوارزم نامیده می شد و هم اکنون هم در زبان عربی خوارزم نامیده می شود. خوارزم را برخی میهن اصلی ایرانیان می دانند. در دورهٌ اسلامی، خوارزم ازمراکز مهم فرهنگ ایران اسلامی بود و دانشمندانی بزرگ از ایران اسلامی بدانجا منسوبند، از جمله ابوریحان بیرونی. از زبان خوارزمی در دورهٌ میانه آثاری به جای مانده است؛ همچون: جملاتی که در دو کتاب فقهی یتیمهٔالدهر فی فتاوی اهل العصر ، تالیف محمود بن محمودالملکی الخوارزمی متوفی در سال ۵۴۶هـ. و قنیهٔ المنیهٔ تالیف المختار الزاهدی متوفی در سال ۸۵۶ هـ. آمده است و نیز رسالهٔالالفاظ الخوارزمیهٔ التی فی قنیهٔ المنیهٔ، تالیف کمال الدین العمادی الجرجانی که در سدهٌ هشتم هجری می زیست و ترجمهٌ خوارزمی مقدمهٔالادب از علامه جارالله زمخشری متوفی در سال ۸۳۵ هجری.

در رده بندی زبان شناسی، به زبانی که از سده سوم پیش از میلاد تا سده هفتم پس از میلاد در ایران زمین، کاربرد داشته است، میانه می گویند. زبان [فارسی] به گویش مرکزی میانه که در دوران اشکانیان و ساسانیان رواج داشت، گفته می شود. دستور زبان فارسی در دوره میانه ساده تر از باستان اما پیچیده تر از زبان فارسی رایج در دوره اسلامی بوده است.

کلمهٔ پهلوی به معنی منتسب به پهلو است که خود صورتی از واژهٔ پارت است، و به عبارتی زبان پارتیان بوده. زبان پهلوی یا پارسی میانه (فارسی دری) شکلی از زبان فارسی است که واسطهٔ مستقیم میان پارسی باستان و فارسی امروزی است، که بعدها فارسی نو که فارسی امروزی می باشد از این زبان به وجود آمده.

زبان فارسی امروز و پارسی میانه چه از نظر واژگانی و چه از نظر دستوری همانندی زیادی دارند. در واقع تحولی که از فارسی باستان تا فارسی میانه اتفاق افتاده است بسیار عظیم تر از تحولی است که از فارسی میانه تا فارسی نو رخ داده است.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/matne-seghadi.jpg

اوستا و زند:

زبان دیگر زبان «اَوِسْتا» است. اوستا در اصل «اَوْپِسْتاکْ» است به معنی بنیان جا افتاده و محکم، کنایه است از آیات محکمات و شریعت پابرجای و به صیغه ی صفت مشبهه است، در «تاریخ طبری» و دیگر متقدمان از مورخان عرب «ابستاق» و «افستاق» ضبط شده است و در زبان دری «اُوسْتا – اُسْتا – وُسْت – اُسْت» به اختلاف دیده می شود و همه جا با لفظ «زند» ردیف آمده است – کاف آخر «اوپستاک» که از قبیل کاف «داناک» و «تواناک» است در زبان دری حذف می شود و تلفظ صحیح این کلمه بایستی «اوْپِستا» باشد ولی به تقلید شعرایی که به ضرورت این کلمه را مخفف ساخته اند ما آن لفظ را «اوْسِتْا» خوانیم. ولی لفظ زند از آزنتی «Azanti» و به معنی گزارش و ترجمه است و مراد از زند کتاب های پهلوی است که نخستین بار کتاب اوستا بدان زبان ترجمه شده است و پازند مخفف «پات زند» است که با پیشاوند «پات» ترکیب یافته و به معنی گزارش دوباره یا ترجمه و برگردانیدن زند است به زبان خالص دری. پازند عبارت است از نُسک هایی که زند را به خط اوستایی و به زبان فارسی دری ترجمه کرده باشند و از این رو متأخران خط اوستایی را خط پازند نامند و ما باز از آن گفت و گو خواهیم کرد.

بخشی از اوستا عبارت بوده است از قصیده هایی (سرودهایی) به شعر هجایی در ستایش اورمزد و سایر خدایان اَرْیایی (امشاسپنتان) که سمت زیردستی یا مظهریت نسبت به اورمزد و خدای بزرگ یگانه داشته اند و اشاره هایی داشته در بیان بنیان آفرینش و وجود کیومرث و گاو نخستین «ایوداذ» و کشته شدن گاو و کیومرث به دست اهرمن و پیدا شدن نطفه ی کیومرث در زیر خاک به شکل دو گیاه که نام آن دو (مهری و مهریانی – مردی و مردانه – ملهی و ملهیانه – میشی و میشانه – به اختلاف روایات) بوده است و تاریخ دانان آن را از جنس «ریواس» دانند و ظاهرن مرادشان همان «مهر گیاه» معروف باشد. و نیز مطالبی داشته در پادشاهی هوشنگ (هوشهنگ)، طهمورث، جمشید، ضحاک (اژدهاک)، فریدون، سلم، تور، ایرج، منوچهر، کیقباد، کاوس، سیاوخش، کیخسرو، افراسیاب، لهراسب، گشتاسب، زرتشت، خانواده ی زرتشت، گروهی دیگر از وزیران و خاندان های تورانی و ایرانی و نیز اوراد، دعاها، نمازها، احکام دینی، دستورالعمل های پراکنده در آداب و اصطلاحات مذهبی و مانند این ها و پیداست که این کتاب از اثر فکر یک نفر نیست و یا بخش هایی از اوستا بعدها نوشته شده است و چنین گویند که «گاثه» قدیم ترین بخش اوستا است و دیگر بخش ها به آن کهنگی نیست. اینک شرحی که درباره ی گرد آوری اوستا از روایت های گوناگون و از اسناد پهلوی در دست است یادآوری می نماییم :

گویند اوستای قدیم دارای ۸۱۵ فصل بوده است بخش شده به ۲۱ نسک یا کتاب و در عهد ساسانیان پس از گردآوری اوستا از آن جمله ۳۴۸ فصل به دست آمد که آن جمله را نیز به ۲۱ نسک بخش کردند و دانشمندان محقق ۲۱ نسک ساسانی را به ۳۴۵٧۰۰ کلمه برآورد کرده اند و از این جمله امروز۸۳۰۰۰ کلمه در اوستای فعلی موجود و باقی به تاراج رویدادها رفته است. در کتب سنت از جمله در «دینکرت» روایتی آورده اند و در نامه ی «تنسر» به شاه مازنداران نیز بدان اشاره شده و مسعودی مورخ عرب و گروهی دیگر از تاریخ دانان اسلامی هم نقل کرده اند که «اسکندر» پس از فتح «اصطخر» اوستا را که بر دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند برداشت و مطالب علمی آن را از پزشکی، نجوم و فلسفه به یونانی ترجمه کرد و به یونان فرستاد و خود آن کتاب را بسوزانید. گویند نخستین کسی که پس از اسکندر ملعون از نو «اوستا» را گرد آورد و آیین دیرین مزدیسنا را نو کرد «وُلَخْش» اشکانی بود (۵۱-٧۸ م) ولخش همان است که ما او را «بلاش» خوانیم. در میان اشکانیان پنج شهنشاه به این نام شناخته اند، دار مستتر گوید، کسی که اوستا را گرد کرده است باید ولخش نخستین باشد، زیرا او مردی دین دار بوده است. و برخی گمان کرده اند که این شهنشاه ولخش سوم است که از (۱۴۸تا ۱۹۱م) پادشاهی کرده است. پس از ولخش اشکانی اردشیر پاپکان بنبادگذار دولت ساسانیان بنای سیاست و پادشاهی ایران را بر مذهب نهاد و دین و دولت را به یکدیگر ترکیب داد و آیین زرتشت را که غالبن ظن قوی بر آن است که اشکانیان هم دارای همان آیین بوده اند – آیین رسمی کشور ایران قرارداد، و این کار او بسیار عاقلانه بود، زیرا آن دوره به سبب نیرو گرفتن دین مسیحی در انحاء کشور ایران و روم، دوره ی نیروی دین و آغاز نفوذ دین داری به شمار می آمد، چنان که بعد هم دیده شده که از سویی مانی پدید آمد و سپس مزدک ظهور کرد و چندی نگذشت که محمد بیرون آمد.

یک علت دیگر تعصب دینی اردشیر آن بود که پدران و نیاگان او به گفته ای امیران و رییسان دین زرتشتی بوده اند، «پاپک» که به قولی پدر و به قولی پدر ِمادر اردشیر بوده است، از امیران محلی پارس و از آن بزرگانی بود که بازمانده ی امیران و شاهان «پَرَتَه دار» فارس بودند. پادشاهان پرته دار فارس که نخستین آنان «بَغَ کْرِتَ» و سپس (بَغَ دَاتَ) و آخر آنان «پاپک» است همه در فارس و بخشی از هندوستان ریاست و بزرگی داشته اند، و سکه زده اند و روی سکه ی آن ها نقش آستانه ی آتشکده و درفش (چهارگوشه) که شاید همان درفش کاویان باشد دیده شده است و پادشاه با «پنام» که سرپوش ویژه ی عبادت است در پیشگاه آتشکده به حال خشوع ایستاده است. این پادشاهان دست نشانده ی اشکانیان بوده اند و از عهد اسکندر و خلیفه های اسکندر به ریاست مذهبی و کم‌کم به پادشاهی گماشته می شدند و اردشیر چنان که گذشت یا پسر پاپک آخرین شاهان مذکور و یا پسر ِدختر او بوده است و چون پدران و نیاگان اردشیر جنبه ی مذهبی داشته اند، از سکه های آن ها این جنبه به خوبی دیده می شود. خود او هم در استواری بنیاد دین کوشید و دین و دولت را با هم کرد و به وزیر خود (تنسر) هیرپدان هیرپد امر کرد که اوستای پراکنده را گرد آورد و خود را در سکه ها خداپرست و خدایی نژاد خواند.

در عهد «شاهپور» پسر اردشیر و جانشینان وی نیز در گردآوری اوستا و تهیه ی فقه و دیگر احکام و عبادت های زرتشتی توجه و اعتنای کامل به عمل آمد و در پشتیبانی از این آیین کار به تعصب کشید از آن جمله مانی پیر فدیک سخن گوی و مصلح بزرگ ایرانی به اعتماد آزادی مذهبی که پیش از ساسانیان در ایران موجود و برقرار بوده است، در عصر شاپور اول پیدا شد و شاهپور را دعوت کرد. شاپور با او به عادت قدیم رفتار نمود و مانی کتابی از کتاب های خود را به نام شاپور نوشت و نام آن را «شاهپو هرگان» نهاد، لیکن در زمان بهرام پسر هرمز، وی را برخلاف وصیت زرتشت و برخلاف اصول دینی که در ایران مرسوم بود، کشتند.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/KarKuy-300x202.jpg

خلاصه، بخشی از اوستا در زمان شاپور اول به دست آمد و در عصر شاپور دوم «آذر پاذمار سپندان» – که موبدی بزرگ و سخن گویی گران مایه بود و برخی تاریخ دانان عرب او را زرتشت ثانی نامیده اند و واقعه ی ریختن مس گداخته بر سینه ی زردشت منسوب به اوست، خرده اوستا را آورد و چنان به نظر می رسد که همه ی اوستا را به دست آوردند و یا مدعی شدند که اوستا جملگی به چنگ آمده است و دانشمندی دیگر موسوم به «ارتای ویراف» نیز در عالم خواب، سیری در بهشت و دوزخ کرد و احکامی دیگر پیدا آورد که در کتاب «ارتای ویراف نامک» نوشته است، و نیز تفسیرهای اوستا از این پس به زبان پهلوی رایج گشت. در سده ی نهم میلادی و دوم هجری مؤلف دینکرت – که تفسیری از اوستا و مهم ترین کتاب های فقه، عبادت و احکام مزدیسنی است – گوید اوستا دارای ۲۱ نسک است، و نام های آن ها را می آورد و مجموع ۲۱ نسک را به اصطلاح زبان پهلوی به سه قسمت بخش می نماید به قرار ذیل :

الف- گاسانیک، ب- هاتَکْ مانْسَریک، ج- داتیک

گاسانیک یعنی بخش «گاثه» که سرودهای دینی و منسوب است به خود زرتشت و محتویات آن ستایش اهورامزده و مراتب دعاها و مناجات ها است. هاتک مانسریک، مخلوطی از مطالب اخلاقی و قوانین و احکام دینی است. داتیک، فقه و احکام و آداب و معاملات است.

ولی پس از این تاریخ (یعنی پس از سده ی سوم هجری) معلوم نیست چه وقت بار دیگر اوستا دست خورده و بخشی از آن از میان رفته است. باری آن چه امروز از این کتاب در دست ما باقی است پنچ جزو یا پنج بخش است و به این نام معروف :

۱- یَسْنا – که گاثه جزو آن است، و معنی آن ستایش است.

۲- ویسپَرَذ ْ- که آن هم از پیوست های یسنا و در عبادات است و معنی آن «همه ی ردان و پیشوایان» است.

۳- وَنْدایداذ – که در اصل وندیودات بوده است، یعنی دعاها و وردها بر ضد دیوان و اهریمنان.

۴- یَشْت – که بخش تاریخی اوستا از آن دریافت می شود، آن هم از ماده ی یسنا و به معنی عبادت و ستایش است.

۵- خرده اَوِستا – یعنی اوستای مختصر یا مسایل مختصر و خرد اوستا، و آن عبارت است از عبادت های روزانه، ماهیانه، سالیانه، عیدها، جشن ها، طریقه ی زردشتی گری، کُشتی بستن، آداب زناشویی، عروسی، سوگواری و غیره.

زبان اوستایی هم یکی از اصول و پایه های زبان ایران است. این زبان به ویژه بخش های قدیم آن «گاثه»، بسیار کهنه به نظر می رسد و مانند زبان سنسکریت و عربی دارای اعراب است، یعنی پایان کلمه ها از روی تغییر عوامل تغییر می کرده است و حرکت های گوناگون به خود می گرفته است، همچنین دارای نشانه های جنسی و تثنیه بوده است.

زمان زرتشت:

اگر گاثه را از زرتشت معاصر «ویشتاسپ شاه» بدانیم زمان نزول آن سخنان را باید بین سال (۶۳۰قبل از میلاد) – یعنی سی سال بعد از زمان تولد زردشت و چند سال پیش از سال ۵۸۳ قبل از میلاد که زمان شهادت زردشت باشد – دانست، چه برحسب روایات پهلوی زردشت در سی سالگی برگزیده شده است.

فارسی باستان:

دیگر زبان فارسی باستان است که آن را «فرس قدیم» نامیده اند. این همان زبانی است که بر سنگ های «بیستون»، «اَلَوَنْد»، صد ستون «تخت جمشید»، دخمه های هخامنشی، لوح های زرین و سیمین بُنلاد تخت جمشید و جاهای دیگر کنده شده است و مهم تر از همه نبشته ی بیستون است که داریوش شاهنشاه هخامنشی تاریخ بیرون آمدن و به شهنشاهی رسیدن و کارنامه های خود را در آن جا گزارش داده است و خطی که آثار نام برده بدان نوشته شده است، خط میخی است.
این زبان نیز یکی دیگر از زبان های قدیم ایران است و با اوستایی فرق اندک دارد و آن نیز چون اوستایی دارای اعراب و تذکیر و تأنیث است؛ خط میخی برخلاف اوستایی و پهلوی از چپ به راست نوشته می‌شده است.

فارسی باستان گونه باستانی زبان فارسی بوده که دودمان هخامنشی بدان تکلم می کردند. نخستین یافته های نوشتاری از این زبان، سنگ نبشته بیستون است که پیشینهٔ آن به سدهٔ ششم پیش از میلاد برمی گردد. دبیرهٔ فارسی باستان، میخی بوده است که به نظر می رسد در زمان هخامنشی دبیرهٔ رایج در میان هیچ گروهی از مردم نبوده است و تنها دبیره ای ادبی برای نوشتن سنگ نوشته ها بوده است. در همین زمان لهجه های دیگر ایرانی باستان نیز وجود داشته که پا به پای چهار زبان مهم دوران باستان مراحل تکاملی را می پیموده است، مانند زبان های زبان بلخی، سغدی، پارتی و خوارزمی.

باستان که از آغاز تا فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، تقریباً از سدهٔ بیستم تا حدود چهارم و سوم پیش از میلاد را در برمی گیرد. از زبان های ایرانی باستان چهار گویش آن شناخته شده است: مادی، سکایی، اوستایی و فارسی باستان. از زبان مادی و سکایی که یکی در غرب ایران و منطقه فرمانروایی ماد و دیگری در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، از جمله بین اقوام پارت و ساکنان سغد، رایج بوده، تنها واژه ها و عبارت هایی در نوشته های دیگران برجای مانده است. اما از زبان های اوستایی و فارسی باستان مدارک بسیار در دست است. زرتشت کتاب خود را به زبان اوستایی نوشته است.

زبان سکایی:
سکاها در منطقه ای از استپ های کناره ی دریای سیاه تا مرزهای چین سکونت داشتند که از زبان ایشان نیز نوشته ای به جز واژه گانی که در فارسی باستان حفظ شده اند اثری در دست نیست .
aspa – atar – carma – hapta – bazu به معنی : اسب ، آتش ، چرم ، هفت و بازو

زبان سانسکریت:
زبان باستانی آریاییان هند، خویشاوند نزدیک زبان اوستایی که وداها و دیگر آثار مقدس هندی به این زبان نوشته شده است. واژه های زیادی نیز از این زبان به فارسی نوین راه یافته است، مانند: صندل، فلفل، شترنگ (شترنج) و ….

 

فارسی نو:

پس از پیروزی اعراب در ایران، فارسی گفتاری همچنان به سوی خاور پیش رفت و به وسیلهٔ سپاهیان و بازرگانان به فرارود و افغانستان کنونی‏ رسید. برای فاتحان عرب، فارسی، بسیار بیشتر از عربی، زبان تبلغ و نشر اسلام در میان مردم این نواحی بود. از همین‏رو سرانجام فارسی جانشین زبان‏های محلی از
جمله سغدی و دیگر گویش ها شد. و در همین مناطق، در مرزهای خاوری ایران، بود که فارسی زبان ادبی این جوامع‏ گردید.

فارسی میانهٔ ادبی زمان ساسانیان در این زمان هنوز کاملاً از میان‏ نرفته بود و زرتشتیان به آن سخن می‏گفتند و می نوشتند اما تقریباً در همین اوان‏ زبان تازهٔ ادبی دیگری، بر پایهٔ گویشی از‏ فارسی دری در خاور ایران جان‏ گرفت که همان زبان امروزی فارسی نوشتاری است.

استفاده از خط عربی برای نوشتن فارسی در خراسان آغاز شد و علت آن این بود که در فارس و نواحی غربی ایران هنوز گروه های بزرگی از زرتشتیان و موبدانشان زندگی می کردند که به پارسی میانه (پهلوی) می نوشتند و خط پهلوی هنوز رقیبی برای خط و نگارش های جدید به شمار می آمد و از ساخت روش های جدید نگارشی برای فارسی جلوگیری می کرد.

بنابراین، فارسی گویش محلی جنوبی‏ترین ناحیه ایران بود که به عنوان‏ یک زبان گفتاری به تدریج از جنوب به شمال و خاور ایران گسترش یافت و آنگاه در منتهی الیه شمال خاوری ایران به زبان ادبی آن ناحیه تبدیل گردید و از آن‏جا به باختر و جنوب ایران رفت و سرانجام در بخشی بزرگ از آسیا ریشه دواند.

از آنجا که فارسی میانه (با خط پهلوی) مدتی به موازات فارسی نو به زندگی و پویایی خود در نوشتار ادامه داد، کسانی که به زبان ادبی نوین یعنی به فارسی امروزی می‏نوشتند، در آغاز تأکید می کردند که زبان آن‏ها نه زبان فارسی ادبی پیشین بلکه فارسی از نوع‏ دیگری است که فارسی دری نام دارد و به حروف عربینوشته می شود. از آن پس، هنگامی که پهلوی ادبی‏ عملاً به فراموشی سپرده شد، مگر در میان زرتشتیان، به کار بردن صفت‏ «دری‏» دیگر ضرورتی نداشت و از این‏رو زبان جدید تنها فارسی یا پارسی‏ نامیده شد.

اندکی پس از نیمهٔ سدهٔ نهم میلادی، در سیستان نخستین ابیات شعر جدید فارسی سروده شد. اما در فرارود و خراسان، و در دوران سامانیان، بود که نخستین آثار برجسته شعر فارسی به قلم‏ شاعرانی چون شهید بلخی، رودکی، ابوشکور، دقیقی و فردوسی که خود از سدهٔ دهم به بعد الهام‏بخش بسیاری از شاعران دیگر در جهان ایرانی و همچنین در هند، آسیای میانه و کشورهای ترکی زبان در آسیای کوچک بود- نوشته شد.

در این میان، فردوسی با سرودن شاهنامه در سدهٔ چهارم تاثیر مهمی بر بازیافت بسیاری از واژه های گم شدهٔ زبان فارسی داشت و خود این تاثیر را در شاهنامه اعلام کرده است. اگر کوشش های خودجوش فردوسی نبود، هویت فارسی امروز بسیار بیش از این به خطر می افتاد. روند فارسی زبان شدن شهرهای اصلی در آسیای میانه در اواخر دوران سامانیان کامل شد و در زمان سامانیان و سپس قراخانیان، فارسی به جای عربی به عنوان زبان رسمی نوشتاری رسمیت یافت.

در دوره جدید که از سال ۴۵۲ ه۰۳۹; شروع می شود، از رواج زبانهای متعددی اطلاع داریم که مهمترین آنها پشتو، کردی، آسی، بلوچی و فارسی دری است.

زبان پشتو: پشتو (یا پختو یا افغانی یکی از زبانهای شرقی است که در شرق افغانستان و شمال پاکستان رایج است. پشتو دو گویش اصلی دارد و الفبایی که بدان نوشته می شود، الفبای فارسی است که در آن تغییراتی داده شده تا با زبان پشتو متناسب گردد. واژگان پشتو زیر نفوذ هندی، فارسی و عربی است. قدیمترین اثر زبان پشتو، از سده شانزدهم میلادی است. تا سال ۶۳۹۱ زبان فارسی دری زبان رسمی افغانستان بود. از آن سال زبان پشتو به عنوان زبان رسمی افغانستان اعلام گردید و فارسی دری به درجه دوم اهمیت تنزل کرد.

زبانهای کردی: زبانهای کردی از زبانهای ایرانی غربی هستند که در ایران، ترکیه، عراق، ارمنستان و سوریه رواج دارند.

واژگان کردی زیر نفوذ فارسی، عربی، ترکی و روسی است. البته نفوذ فارسی و عربی بیشتر از ترکی و هر سه بیش از روسی است. از زبانهای کردی در دوره میانه و باستان اثری به جای نمانده است.

زبان آسی: آسی از زبانهای ایرانی شرقی است که در شمال قفقاز رواج دارد و دو گویش دارد: گویش شرقی که ایرونی و گویش غربی که دیگوری نامیده می شود. اکثر آسها به گویش ایرونی گفتگو می کنند و این گویش اساس زبان ادبی آسی است که به الفبای روسی نوشته می شود، البته با تغییراتی که آن را برای نوشتن زبان آسی متناسب کرده است. زبان آسی بازمانده زبان سکاهای غرب است که بسیاری از خصایص ایرانی باستان را مانند حالات اسم، حفظ کرده است. دستگاه صوتی آسی زیر نفوذ زبانهای قفقازی قرار گرفته و واژگان آن از زبان روسی تاثیر پذیرفته است. زبان آسی تنها زبان ایرانی جدید است که از زبان فارسی تاثیر نپذیرفته است.

زبان بلوچی: بلوچی از زبانهای ایرانی غربی است که در بلوچستان ایران و پاکستان، افغانستان و جنوب آسیای میانه شوروی و در ناحیه شارجه رایج است.

پهلوی:

دیگر زبان پهلوی است، این زبان را “فارسی میانه” نام نهاده اند و منسوب است به «پرثوه» نام قبیله ی بزرگی یا سرزمین پهناور که مسکن قبیله ی پرثوه بوده و آن سرزمین خراسان امروزی است که از مشرق به صحرای اتابک (دشت خاوران قدیم) و از شمال به خوارزم و گرگان و از مغرب به قومس (دامغان کنونی) و از نیمروز (جنوب) به سند و زابل می پیوسته است. مردم آن سرزمین از ایرانیان (سَکَه) بوده اند که پس از مرگ اسکندر یونانیان را از ایران رانده دولتی بزرگ و پهناور تشکیل کردند و ما آنان را اشکانیان گوییم و کلمه ی پهلوی و پهلوان که به معنی شجاع است، از این قوم دلیر که غالب داستان های افسانه ی قدیم شاهنامه ظاهرن از کارنامه های ایشان باشد، بر جای مانده است. زبان آنان را زبان «پرثوی» گفتند و کلمه ی پرثوی به قاعده ی تبدیل و تقلیب حروف، «پهلوی» گردید و در زمان شهنشاهی آنان خط و زبان پهلوی در ایران رواج یافت و نوشته هایی از آنان به دست آمده است که قدیم ترین همه دو قباله ی ملک و باغ است که به خط پهلوی اشکانی بر روی ورق پوست آهو نوشته شده و از «اورامان کردستان» به دست آمده است و تاریخ آن به ۱۲۰پیش از میلاد مسیح می کشد.

زبان پهلوی زبانی است که دوره ای از تطور را پیموده و با زبان فارسی دیرین و اوستایی تفاوت هایی دارد، به ویژه آثاری که از زمان ساسانیان و اوایل اسلام در دست است به زبان دری و فارسی پس از اسلام نزدیک تر است تا به فارسی قدیم و اوستایی، چنان که پس از این در جای خود بدان اشاره خواهد شد.

زبان پهلوی از عهد اشکانیان زبان علمی و ادبی ایران بود و یونان مآبی اشکانیان به گفته ی پژوهشگران، صوری و بسیار سطحی بوده است و از این رو دیده می شود که از اوایل سده ی نخست میلادی به بعد این رویه تغییر کرده سکه ها، کتیبه ها، کتاب های علمی و ادبی به این زبان نوشته شده و زبان یونانی متروک گردیده است و قدیم ترین نوشته ی سنگی به این خط کتیبه ی اردشیر اول در نقش رستم و شاپور اول است که در شهر شاپور اخیرا بر روی ستون سنگی به دو زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی کشف گردیده است. زبان پهلوی و خط پهلوی به دو قسمت تقسیم شده است:

۱- زبان و خط پهلوی شمالی و شرقی که خاص مردم آذربایجان و خراسان کنونی (نیشابور- مشهد – سرخس – گرگان – دهستان – استوا – هرات – مرو) بوده و آن را پهلوی اشکانی یا پارتی و برخی پهلوی کلدانی می گویند.

۲- پهلوی جنوب و جنوب غربی است که هم از نظر لهجه و هم از نظر خط با پهلوی شمالی تفاوت داشته و کتیبه های ساسانی وکتاب های پهلوی که بر جای مانده به این لهجه است و به جز کتاب «درخت اسوریک» که واژه هایی از پهلوی شمالی در آن موجود است، دیگر سندی از پهلوی شمالی در دست نیست، مگر کتیبه ها و اوراقی مختصر که گذشت؛ با این حال لهجه ی شمالی از میان نرفت و در لهجه ی جنوب لغت ها و فعل ها زیادی از آن موجود ماند که به جای خود خواهیم گفت.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/Persian-Gulf-300x225.jpg

زبان پهله بود و آن شامل خراسان و مازندران و بخشی از جنوب ترکمنستان امروزی می شد. از دورهٌ میانه از این زبان، آثار نسبتاً زیادی به جای مانده است؛ همچون حدود دو هزار سفالینه که در سالهای ۹۴۹۱ ـ ۸۵۹۱ از نسا (واقع در نزدیکی عشق آباد) پایتخت قدیم اشکانیان پیدا شدند؛ قبالهٌ اورامان؛ کتیبهٌ اردوان پنجم؛ کتیبه های شاهان نخستین ساسانی؛

یادگار زریران و درخت آسوریک که منظوم بودند. براثر دستکاری، صورت منظوم آن دو به هم خورده است و آثاری که به الفبای مانوی نوشته شده و از واحهٌ ترفان به دست آمده اند.

در وجه تسمیه ی پهلوی اشاره کردیم که این کلمه همان کلمه ی «پرثوی» است که به قاعده و چم تبدیل حروف به یکدیگر حرف (ر) به (لام) و حرف (ث) به (ه) بدل گردیده و «پلهوی» شده است، پس به قاعده ی قلب لغت هایی که در همه ی زبان ها جاری است چنان که گویند قفل و قلف و نرخ و نخر و چشم و چمش، این کلمه هم مقلوب گردیده «پهلوی» شد. این لفظ در آغاز نام قومی بوده است دلیر که در (۲۵۰ ق م) از خراسان بیرون تاخته یونانیان را از ایران راندند و در (۲۲۶ م) از میان رفتند – و آنان را پهلوان به الف و نون جمع و پهلو و پهلوی خواندند، و مرکز حکومت آنان ری، اصفهان، همدان، ماه نهاوند، زنجان و به گفته ای آذربایجان بود که پس از اسلام مملکت پهلوی نامیدند – در دوره ی اسلامی زبان فصیح فارسی را پهلوانی زبان و پهلوی زبان خواندند و پهلوی را برابر تازی گرفتند نه برابر زبان دری و آهنگی را که در ترانه های «فهلویات» می خواندند نیز پهلوی و پهلوانی می گفتند؛ پهلوانی سماع و لحن پهلوی و گلبانگ پهلوی اشاره به فهلویات است.

مسعود سعد گوید : بشنو و نیکو شنو نغمه ی خنیاگران به پهلوانی سماع به خسروانی طریق

خواجه گوید : بلبل به شـاخ سرو به گلبانگ پهلوی می خواند دوش درس مقامـات معنوی

شاعری گوید : لحــن او را مــن و بیـــت پــــهلـــوی زخــمــه ی رود و ســرود خســـروی

زبان سُغدی:

دیگر زبان سُغدی است، سُغْد نام ناحیه ای است خرم، آباد و پر درخت که «سمرقند» مرکز آن است و در قدیم همه ی ناحیه ی میان «بخارا»، «سمرقند» و حوالی آن ایالت را سُغد می خوانده اند – این نواحی در اوایل اسلام به سبب خوبی آب و هوا و نعمت فراوان مشهور شده یکی از چهار بهشت دنیا به شمار می آمده است- . این نام در کتیبه ی بزرگ داریوش به نام (سوگدیانا) آمده است و از شهرستان های مهم ایران شمرده می شد و زبان مردم آن نیز لهجه یا شاخه ای از زبان ایرانی و به سغدی معروف بوده است، این زبان در طول خطی متداول بوده است که از دیوار چین تا سمرقند و آسیای مرکزی امتداد داشته و مدت چند سده در آسیای مرکزی زبان بین المللی به شمار می رفته است. هنوز یادگار این زبان در آن سوی جیحون و دره ی زرافشان و نواحی سمرقند، بخارا، بلخ و بدخشان باقی است و یادگار دیگری نیز از آن در ناحیه ی «پامیر» متداول است و قدیم ترین نمونه ایی که از این زبان به دست ما رسیده برگ هایی است که از کتاب های مذهبی مانی پسر فدیک، پیامبر مانویان به خط آرامی، و این برگ ها در سال های نزدیک، به دست کاوش کنندگان آثار قدیم که در ترکستان چین به کاوش و پژوهش پرداخته بودند از زیر خرابه های شهر ویران «تورفان» و سایر بخش های های ترکستان چین پیدا آمده است و چون آن را خواندند، دانستند که سرودهای دینی مانی و شعرهایی است که در کیش مانوی گفته شده و از آیه های کتاب های نام برده است و نیز برخی سندها از کیش بودایی و فصلی از عهد جدید ترسایان و مطالبی که هنوز حل نشده است، در میان آن ها است.

هرچند این آیه ها و شعرها پاره پاره، جدا جدا و شیرازه فرو گسسته است و گویا باز مانده و مره ریگی است از کتاب های پارسی مانی «شاپورگان» و کتابی دیگر که نام آن «مهرک نامه» بوده است. اما با وجود این به تاریخ تطور زبان پارسی یاری بزرگی کرده و بسیاری از لغت های فارسی را که با لغت های اوستا، فارسی باستانی و پهلوی از یک جنس ولی به دیگر لهجه است به ما وانمود می سازد و بنیاد قدیم زبان سغدی و بلکه ریشه و پایه ی زبان شیرین «دری» را که زبان فردوسی و سعدی است آشکار می کند؛ و نیز از کشفیات به زبان های آریایی دیگری که زبان «تخاری» و زبان «سکایی» باشد می توان پی برد و اکنون مشغول حل لغات و تدارک صرف و نحو آن زبان ها هستند.

زبان دری:

در معنی حقیقی این کلمه اختلاف نظر است و در فرهنگ ها وجوه مختلف نگاشته اند و از آن جمله آن است که :
«گویند لغت ساکنان چند شهر بوده است که آن بلخ، بخارا، بدخشان و مرو است و طایفه ای بر آن اند که مردمان درگاه کیان بدان متکلم می شده اند و گروهی گویند که در زمان «بهمن اسفندیار» چون مردم از اطراف عالم به درگاه او می آمدند و زبان یکدیگر را نمی فهمیدند بهمن فرمود تا دانشمندان، زبان فارسی را وضع کردند و آن را دری نام نهادند یعنی زبانی که به درگاه پادشاهان تکلم کنند و حکم کرد تا در ممالک به این زبان سخن گویند – و منسوب به دره را نیز گویند همچو کبک دری و این به اعتبار خوش خوانی هم می توان بوده باشد زیرا که به ترین لغات فارسی زبان دری است.»

از این تقریرها و توجیه های دیگر چیزی که بتوان پذیرفت دو چیز است :

یکی آن که در دربار و میان بزرگان در خانه و رجال مداین (تیسفون پایتخت ساسانی) به این زبان سخن می گفته باشند. دیگر آن که این زبان، زبان مردم خراسان، مشرق ایران، بلخ، بخارا و مرو بوده است و جمع میان این دو وجه نیز خالی از اشکال است و مسایلی که این دو وجه را تأیید می کند.

زبان فارسی، یا فارسی دری یعنی رسمی، دنباله فارسی میانه زردشتی است، این زبان که از زمان یعقوب لیث صفاری زبان رسمی ایرانیان مسلمان شده، به تدریج جانشین دیگر زبانهای ایرانی یعنی سغدی، سکایی، خوارزمی و بلخی گردید و در منطقه وسیعی از جهان، از هندوستان تا اروپا و از دریای خوارزم تا خلیج فارس رایج شد. در فاصله میان سقوط ساسانیان و روی کار آمدن صفاریان، زبان علمی زردشتیان ایران فارسی میانهٌ زردشتی، وزبان علمی مانویان فارسی میانهٌ مانوی و پهلوی اشکانی مانوی و سغدی مانوی، و زبان علمی ایرانیان مسلمان عربی بود.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/528376_04sb2vMC.jpg

دولت سامانی به رواج زبان فارسی علاقه مند بود و دولت غزنوی فارسی را در هندوستان رایج کرد. زبان فارسی در دربار مغولی هند، زبان رسمی بود. رواج فارسی در هند سبب شد زبانی به وجود آید به نام اردو که زبان رسمی دولت پاکستان شد و به الفبایی که از الفبای فارسی گرفته شده، نوشته می شود. زبانی که در هند، آن را هندوستانی می نامند و به الفبایی که از الفبای سنسکریت گرفته شده، نوشته می شود، با اردو یک منشأ دارد. سلجوقیان زبان فارسی را در آسیای کوچک رایج کردند. در دولت عثمانی زبان فارسی رایج بود. برخی از سلطانان عثمانی چون محمد فاتح و سلیم اول به فارسی شعر سروده اند.

تسلط استعمار بر کشورهای شرق سبب شد که از رواج فارسی کاسته شود. فارسی دری امروزه در افغانستان، تاجیکستان و ایران رایج است. در هر سه کشور از اوایل قرن بیستم مسیحی، وضعی برای زبان فارسی پیش آمده که باعث شده است فارسی رایج در هر یک از ایران و تاجیکستان و افغانستان به راهی بیفتند که به تدریج آنها را از هم جدا خواهد کرد.

کلمه پهلوی و پهلوانی که پیش از اسلام به زبان اشکانیان اطلاق می شد، پس از اسلام بر فارسی میانه اطلاق شد و به تدریج بر گویشهای محلی هم اطلاق گردید. کلمهٌ فهلویات که جمع فهلویه است، در فارسی دری بر ادبیاتی اطلاق گردیده که به زبانی غیر از فارسی دری نوشته شده بوده است. در دورهٌ اسلامی، در آذربایجان زبانی رایج بوده که آذری نامیده می شده است. بر اثر تسلط اتابکان و ایلخانان و قره قویونلو و آق قویونلو بر آذربایجان، از زبان ترکی، فارسی و آذری زبانی به وجود آمد که ترکی آذری نامیده می شود. این زبان به تدریج تا زمان صفویه جای زبان آذری را گرفت.

در فارسی دری چون زبان علمی همهٌ ایرانیان بوده، از زبانهای مختلف ایرانی، به ویژه از پهلوی اشکانی، لغات زیادی وارد شده است. برای مثال از پهلوی اشکانی: انجام، انجمن، پنج، دژ، رنج، ژاژ، سپنج، نغوشا، نغوشاک. و از سغدی: آغاز، الفغدن، پساک، جغد، چرخشت، زندواف، زیور. و از خوارزمی: ده (بزن).

در سده های نخستین اسلامی که زبان عربی زبان ناتوانی بود، تعداد زیادی لغت از فارسی دری وارد عربی شد؛ برخی از آن لغات هنوز هم در زبان عربی رایج هستند؛ مانند: کهربا (الکتریسیته)، برنامج (برنامه)، خام، دستور (قانون اساسی)، فولاد، وزیر، مهرجان (جشنواره)، جند (لشکر)، کاشی، ایوان، خندق، بهلوان (بندباز)، شوربهٌ (شوربا، سوپ)، میدان، استاذ.

خـراسان کهــن وفــرارود بـراساس کـاوش‌هـا، پـژوهـش‌هـا و بـازیافـت‌هـای بـاسـتـان ‌شـنـاســان، سـرزمیـنی اسـت بـی ‌نهـایت باســتانی کـه از دیـرگـاه در آن انسـان بــودوبـاش داشـتـه اسـت. ایـن مـرزوبـوم، مهـد پـیدایـش یـکی از درخـشـان ‌تـرین و کهـن ‌تـریـن تمـدن‌های جهـان بـوده، باشــندگان آن دارای تمـدن و فـرهـنگ چـنـدیـن هـزار سـالـه می باشـند و گنجـینه‌هـای فکـری و مـعـنـوی آن در مـراحـل مخـتـلف به زبان‌ هـا و گویـش‌هـای گوناگـون نگـارش یافـتــه اسـت.

پـژوهـش‌هــای شـماری زیـادی از دانـشمـندان بـیانگر این امر اسـت که سرزمـین‌هـای خـراسـان بـاســـتـان و مـاوراءالنهــر زادگاه، تجــلی گـاه و پـرورشـگاه زبان دری (پارسی) بوده اسـت. زبان پارسی دری ریشـه قـدیمی دارد، در خـراسـان و فـرارود پـیش از یورش اعـراب به آن سـخـن می گفـتنـد. به قول تاریخ بخارای نرشـخی ” مردم بخارا [ ... ] نماز فارسی خواندندی و عربی نـتوانسـتندی آمـوخــتن.زبـان پارسی دری از دیـر زمـان به ایـن ســو زبـان دری … تـاریخ چـیز کـم دو هزارسال [دارد]، در دوره‌ هــای قـبل از اسلام وجـــود داشـته و در افــغانسـتان [خراسان کهـن] بوجـود آمـده … نخـسـت زبان مردم خراسـان بوده و بعـداً انتـشار آن به غرب [ ایران امروز] صـورت گرفـته ….

در این نوشتـه هرجا سخن از خراسان می رود مـراد خراسـان بزرگ و باسـتـان اسـت که بلخ، هرات، نیشاپـور از زمـره اسـتـان‌هـای بـزرگ آن بـود کــه مشـتمـــل خاک‌هــای افـغانستان کـنونی، بخــش‌های خـاوری ایـران امـروز، صحـرای ترکـمن تـا کنــارهای رود جـیحون را در بــر می‌گــرفت.

مسٌـلـم اسـت کـه زبـان دری در دوره پــیش از اسلام در ماوراءالنهـر و خـراســان رایـج بــوده و یـک شـبــه بدون ریشـــه و پیشـینـه در دوره صفــاریـان و سـامـانیــان بوجــود نیآمده اسـت. این زبان پیشـیـنه‌ای چند قرنی داشـته اسـت و گر نه امکان نداشـت که در مدتی کوتاه سـراسـر خراسـان را فرا گـیرد و به عـنوان زبان عـلمی و ادبی که در آن شـعر سـروده و نـثر نگاشـته می ‌شد، عرض وجود کـند. البـته بـدون تردید همـان گـونه که پرفسـور ژوپـل مطـرح می‌کند: ” … تا قرن چـهارم هجـری زبان دری منحـصر به خراسـان و ماوراءالـنهـر بود … و در ایران معمـول نبود، حتی یک شـعر و رسـاله هم در این زبان مقـارن ایــن زمانــه‌هــا در ایــران دیــده نشـده اسـت…

زبـان مشـترک و سـراسـری حـوزه تـمـدنی مـا بــوده اسـتدکتر محمود افـشـار یزدی، ادب ‌شـناس و مورخ ایران با روشـنی می‌ نویسـد: ” زبان دری پیش و بیش از آنکه به ایران تعلق داشـته باشـد از آن افغانسـتان و تاجیکسـتان اسـت. بعلت اینکه زادگاه و پرورشگاه آن خراسـان قدیم، افغانسـتان و ماوراءالنهر( بخارا و سـمرقـند ) و بلخ و غزنه بوده اسـت. رودکی و عنصری، همچنان که فردوسی و فرخی و بسـیار دیگر، از زادگان و پرورش یافتگان خراسـان بوده‌اند. چند صد سـال بعد اسـت که سـعدی و حافظ در فارس ظهور کردند.

اسـتاد ابوالـقاسـم فردوسی و بسـیاری از اهل قلم واژه ” دری” و ” پارسی” را مترادف آورده اند. .
بـه تازی بـود هـمـی تـا گاه نصر بدانگه که شـد در جهان شـاه نصر

بـــفــرمـــود تــا پــارســـی دری نـبـاشــد و کـوتـاه شــــد داوری

تاثیر زبان فارسی بر زبان های دیگر:

زبان های دنیا را ۶ هزار دانسته اند. بعضی از این زبان ها بسیار به هم شبیه هستند .بنابراین همه زبان ها را می توان در ۲۰ گروه عمده جای داد. یکی از مهمترین گروه های زبانی هندو ایرانی است که تمامی زبانهای شبه قاره هند – ایران و اروپایی را دربرمی گیرد.
در روزگار ابن بطوطه وی در تمام مناطق غیر عربی که سفر نموده با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل می کرده است. حتی در چین و بلغارستان و ترکستان کلماتی از فارسی وجود دارد و از این نظر با زبان یونانی قابل مقایسه است. همچنین نام برخی از مکان ها و شهرها در رومانی و مجارستان از زبان پارسی ریشه گرفته است.

زبان فارسی از قدیمی ترین زبان ها و از گروه زبان های هندو ایرانی ( آرین ) است که زبانی پیوندی است این گروه زبانی مجموعه ای از چندین زبان را شامل می شود که بزرگترین جمعیت جهان به این گروه سخن می گویند و صدها واژه مشترک میان فارسی و آنها وجود دارد.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/Persepolis_The_Persian_Soldiers--300x201.jpg

از زبان فارسی امروزه ده ها کلمات بین المللی مانند : بازار – کاروان – کیمیا- شیمی- الکل – دیتا – بانک(همان بنک یا بنکداری فارسی)- درویش – بلبل – شال – شکر – جوان – یاسمین – اسفناج- شاه – زیراکس – لیمون – تایگر (ببر) – کلید- کماندان(همان کماندار فارسی) – ارد (امر، فرمان)- استار – سیروس- داریوش- جاسمین – گاو – توفان – مادر- پدر- خوب – بد- گاد- نام – کام – گام – لنگ – لگ – لب- ابرو – تو – من – بدن – دختر (داتر) – و… به بیشتر زبان های مهم دنیا راه پیدا کرده است.

البته زبان فارسی همان طور که واژگانی از زبان های همسایه اش وام گرفته واژگان زیادی نیز به آنها واگذار کرده است ، تاثیر شگرف زبان فارسی بر زبان های شبه قاره هند نیاز به توضیح ندارد.
زبان فارسی زبان بین المللی عارفان است. چه بسیار عارفانی که از ترک و عرب و هندی کتاب های عرفانی خود را به فارسی نوشته اند. مکتب‌ تصوف‌ هندوایرانی‌ که از طریق‌ ایران‌ به‌ آسیای‌ غربی‌ و حتی‌ شمال‌ آفریقا نشر یافت‌ ، بیشتر کتب و متون خود را ‌ به‌ نثر یا شعر فارسی‌ نوشته‌ است و زبان‌ تصوف‌ در شبه‌ قاره‌ی‌ هند و حتی در میان ترکان همواره‌ فارسی‌ بوده‌ است.‌
در زبان های اروپایی و از جمله در انگلیسی امروز نیز کلماتی با ریشه فارسی وجود دارد و صدها کلمه مشترک میان فارسی و زبان های اروپایی وجود دارد مانند : بهتر(بتر)- خوب(گود)- بد- برادر- داتر( دختر) – مادر- پدر( فادر، پیر،پیتر) – کاروان- کاروانسرا – بازار – روز و……

bad – best – paradise – star – navy – data – cash – cake – bank – check – sugar – cow – divan – mummy – me – father – mother – tab – orange – magic – rose

و این ها را می‌توان تا بیش از ۷۰۰ کلمه ادامه داد و دلیل این اتفاق زبان باستانی سنسکریت هست که زبان مادری تمام زبان های نوین هندو اروپایی می باشد.

در کتب مقدس واژگانی از فارسی وجود دارد مانند : پردیس( فردوس) در انجیل ، تورات و قرآن. بسیاری از نام های جغرافیایی و نام مکان ها در خاورمیانه و شمال آفریقا از زبان فارسی است مانند: بغداد- الانبار- عمان ( هومان) – رستاق – جیهان – بصره ( پس راه) – رافدین – هندو کش – حیدر آباد – شبرقان ( شاپورگان) – تنگه و…

بیش از دویست واژۀ فارسی را در هریک از زبان قرقیزی، قزاقی ، ایغوری و ترکمنی می یابیم که بمرور سده ها ، از این سوی دریای آمو به آن طرف نفوذ کرده است.
بیش از ۳۵۰ کلمه فارسی در زبان اندونزیایی بازشناسی شده است واژه های:(خوش= خیلی خوب)، (سودا)، (بازرگانی)، (کار)، (کدو)، (نان)، (خرید فروش) (حروف ربط : از، به، هم ) و امثال آن در اندونیزیای امروزه رایج است.

زبان فارسی برای هفتصد سال زبان اداری هندوستان بود تا اینکه درسال ۱۸۳۶م چارلز تری ویلیان زبان انگلیسی را بجای زبان فارســــی رسمیت داد.
روی مزار جهان آرا (دختر شاه جهان) در هند این بیت نگار شده است:

بغیر سبزه نپوشد کسی مزار که قبرپوش غریبان همین گیاه بس است
همچنین برلوحه سنگ مزار نورجهان و جهانگیر (در تاج محل در هند) این شعر نورجهان حک شده است:
برمزار ما غریبان نی چراغی نی گلی نی پر پروانه سوزد نی سراید بلبــلی

زبان فارسی در چین (آسیای دور):

تا قرن دوازدهم هجری که اروپاییان قدم به آسیا نگذاشته بودند و سلطه‌ای بر آسیا نیافته بودند، حتی در کشور خاقانی چین، مکاتبات و روابط تجاری خارجی با ممالکی که در شمال غربی چین واقع بودند به خط و زبان فارسی بود. از گفته‌ی ابن‌بطوطه برمی‌آید که در دوره‌ی مغول، حتی الفاظ مربوط به سپاه و لشکر و دربار و حکومت اغلب فارسی بودند. امروزه مسلمانان چین تفسیر قرآن کریم را به زبان فارسی می‌خوانند و نماز‌های پنج‌گانه را مانند ایرانیان به نام‌های ذیل می‌خوانند: نماز بامداد، نماز ظهر، نماز دیگر (عصر)، نماز شام، نماز خفتن، اذان را بانگ، ملا را آخوند، عمامه را دستار و وضو را آب‌دست می‌خوانند. روزهای هفته را نیز به نام ایرانی می‌نامند و اعداد ایرانی از یک تا هزار و بالاتر بین تجار مسلمان که به معاملات آذوقه اشتغال دارند معمول و متداول است.

در باب مقدمات تاریخی تأثیر زبان فارسی بر این اقوام، نویسندگان اروپایی بیان کرده‌اند که نفوذ ادبیات و آیین ایرانی در ترکستان چین از این جهت است که قسمت‌های عمده‌ی اردوهای عرب، از ایرانیان مسلمان تشکیل می‌شد و این ایرانیان در آن ممالک دوردست توقف جسته و از طرف بومیان به عنوان عرب شناخته می‌شدند. این است که بر آن‌ها تازیک، یعنی عرب، نام نهادند و این همان کلمه‌ای است که بعدها تاجیک خوانده شد. این تاجیکان فارسی‌زبان با وطن خود، ایران روابط دائمی داشتند و وسیله‌ی نقل‌وانتقال آداب ایرانی به آن ممالک بودند.

در جنوب چین، مسلمانان چینی اشعار سعدی را می‌خوانده و می‌خوانند و ملوانان چینی ترانه‌های سعدی را در کرانه‌های جنوبی چین زمزمه می‌کردند. با حمله‌ی مغولان به ایران، بسیاری از ایرانیان به هند و چین مهاجرت کردند تا در امنیت به سر برند. این مهاجرت سبب ارتباط چینی‌ها با زبان فارسی گشت و تا کنون کلمات زیادی را می‌توان در زبان چین یافت که از فارسی اخذ شده است.

چینی‌ها به کلماتی چون زعفران، یاسمین و حنا، به ترتیب سفران، جاشمن و هانیا گویند. گفته می‌شود در دربار شاهان منچو، برخی از چینی‌ها به زبان فارسی صحبت کرده و کتاب تألیف می‌نمودند. از جمله‌ی این افراد چیانگ چی مویی است که گفته می‌شود دستور زبان فارسی نیز نوشته است.

زبان فارسی در هند:

با کشورگشایی‌های ناصرالدین سبک‌تگین و سلطان محمود غزنوی، زبان فارسی وارد هندوستان شد. سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه در باب جایگاه زبان فارسی در هندوستان و تعامل ایرانیان و هندوان، که به یمن زبان فارسی نشو و نما یافت، سند محکمی است. جواهر لعل نهرو می‌گوید:

«در میان نژادها و ملت‌های بسیار که با هندوستان رابطه داشته‌اند و در تمدن و فرهنگ هند نفوذ داشته‌اند، قدیمی‌تر و مداوم‌تر از همه ایرانی‌ها بوده‌اند.» در دوران اسلامی در هندوستان، زبان فارسی رواج بسیار یافت. از آغاز سده‌ی یازدهم میلادی، فارسی‌زبانان در لاهور فرمانروایی یافتند و زبان فارسی زبان رسمی شد و شاعرانی فارسی‌گوی چون مسعود سعد سلمان، ابوالفرج رونی، معزالدین غزنوی و عطای رازی در آسمان هند درخشیدند.

پایه‌ی زبان اردو از سده‌ی یازدهم میلادی توسط پادشاهان مسلمان که در هند حکومت می‌کردند گذاشته شده است. اردو از آمیختگی زبان فارسی و زبان‌های هندی مانند پنجابی به تدریج درست شده است؛ به طوری که زبان فارسی به مثابه‌ی زبان مادری زبان اردو محسوب می‌شود؛ چرا که شصت درصد واژگان اردو از فارسی است.

در زمان پادشاهان تیموری، زبان فارسی زبان رسمی و درباری بود. بر اثر علاقه‌ی مسلمانان و هندوان به زبان فارسی در سده‌ی نوزدهم و بیستم، در برابر زبان انگلیسی مقاومت بسیار شد؛ به این دلیل که مسلمانان و هندوان نمی‌خواستند زبان انگلیسی را بپذیرند. در دوران اسلامی، زبان رابط مردم هند، فارسی و اردو بود. حتی پیمان‌هایی که انگلیسی‌ها با نواب هندی بسته‌اند همه به زبان فارسی بوده و سپس به انگلیسی ترجمه شده است.

فتح هندوستان توسط نادرشاه، اروپاییان را متوجه اهمیت این سرزمین نمود. لذا اروپاییان و به خصوص فرانسویان و انگلیسی‌ها بر سر تصاحب این سرزمین نزاع نمودند. نتیجه‌ی این نزاع این شد که هندوستان به طور تمام و کمال، به دست انگلیسی‌ها و کمپانی هند شرقی افتاد. از آنجا که در این سرزمین زبان فارسی رایج بود، طبعاً تنها به واسطه‌ی آموختن این زبان بود که کمپانی هند شرقی و رهبران انگلیسی آن ممکن بود بتوانند در حکومت این سرزمین پهناور موفقیت به دست آورند. کارگزاران انگلیسی صرفاً به منظور پیشرفت در امور بازرگانی خود، زبان فارسی را آموختند.

سر ویلیام جونز، در کتاب «دستور زبان فارسی»، چنین می‌نویسد: «کارگزاران شرکت هند شرقی از خواندن نامه‌هایی که به دست‌شان می‌رسید عاجز بودند و معنای القابی را که از سر جاه‌طلبی از شاهزادگان و امرا می‌گرفتند نیز نمی‌دانستند. به مترجم هندی نیز اعتماد نداشتند. سرانجام بدین نکته پی بردند که باید خود زبان فارسی را بیاموزند، زیرا تمام مراسلاتی که از فرمانروایان هندی به ایشان نوشته می‌شد به زبان فارسی بود.»

شرکت مزبور، جهت ترویج و تشویق انگلیسی‌ها برای ورود به خدمت کمپانی هند شرقی، در سال ۱۸۰۶م در ولایت هارتفورد، مدرسه‌ی خصوصی بنا نهاد. در این مدرسه، آموختن زبان فارسی برای شاگردان اجباری بود. همچنین در مدرسه‌ی فورت ویلیام، که در هندوستان تأسیس نموده بودند، شاگردان به ناچار زبان فارسی را باید می‌آموختند.

زبان فارسی در آسیای صغیر (ترکیه):

فرهنگ ایران در آسیای صغیر از زمانی نفوذ پیدا کرد که ترکان سلجوقی بر قسمتی از آن تسلط یافتند. زبان فارسی پس از چیرگی سلجویان و دست‌نشاندگانشان بر آسیای صغیر، زبان رسمی آن سامان گردید و محاوره و کتابت به زبان فارسی درآمد.

علاوه بر حکومت‌هایی که به نشر زبان فارسی همت گماشتند، همسایگی با ایران نیز سبب رواج و گسترش زبان فارسی در آسیای صغیر گشت. ناصر خسرو در سفرنامه‌ی خویش می‌نویسد: «در شهر، اخلاط به سه زبان سخن می‌گویند: تازی، پارسی و ارمنی.» اما رواج واقعی فرهنگ ایران در این سرزمین از زمان حمله‌ی آلپ ارسلان سلجوقی و سپاهیان ایرانی در قرن پنجم هجری آغاز می‌شود که در جنگ ملازگرد بر رومانوس دیوجانس دوم، قیصر روم شرقی، پیروز گردید.

با شکست و انقراض سلجوقیان رومی توسط مغولان، به دلیل ویرانگی مغولان، ایرانیان گروه‌گروه به سوی آسیای صغیر رو آوردند. بدین گونه رواج و توسعه‌ی زبان فارسی در آن دیار فزونی یافت. در نقل آمده است که وقتی جلال‌الدین بلخی از ماوراء‌النهر به قونیه آمد، در سراسر راه خود، خود را در منزل خویش و آشنا با آداب و رسوم و آیین و زبان آن یافت و حتی در قونیه و آسیای صغیر همه به زبان او حرف می‌زدند و کاملاً برای او محیط آشنایی بود.

ظهور مولوی و سرایش اشعار در آن دیار سبب گردید تا روحی تازه به کالبد زبان فارسی و فرهنگ ایرانی حلول کند. اشعار مولوی به دلیل مردمی بودنشان، به خانقاه‌ها و میان مردم کوچه و بازار رسوخ کرد و ظهور مثنوی‌خوانان و طریقت و خانقاه‌هایشان شور و حال دیگری به فرهنگ ایرانی در آن سرزمین بخشید.

زبان فارسی در دوره‌ی حاکمیت عثمانیان نیز رواج بسیاری یافت؛ طوری که با وجود تیره شدن روابط ایران و عثمان، در اثر جنگ چالدران، به سال۹۲۰هـ، دانشمندان فارسی‌دان بسیاری ظهور کردند و به این زبان کتاب تألیف نمودند. گفته شده است که کمال پاشازاده، شیخ‌الاسلام امپراتوری عثمانی، بیش از سیصد کتاب و رساله بدین زبان نگاشته است. علاوه بر این، مجموعه منشآت باقی‌مانده از سلاطین عثمانی حاکی از رواج نامه‌نگاری به زبان فارسی در میان آنان در سده‌های هشتم و نهم است.

معروف است که زبان ترکی را یکی از شاعران ایرانی به نام بهاء‌الدین، پس مولانا جلال‌الدین بلخی، برای اولین بار رونق بخشید. حتی به تقلید از شعر ایرانی و شعرای ایرانی، شعر ترکی نیز به وسیله‌ی اشخاصی سروده می‌شد که خود را صوفی می‌خواندند و در این اشعار، رمزها و استعارات صوفیانه‌ی ایرانی به کار برده می‌شد.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/beyhqi.jpg

شاهان ترک عثمانی با وجود ترک‌زبان بودن، برخی به زبان فارسی شعر می‌سرودند. توین بی معتقد است که وقتی سلطان سلیم، خود کاملاً تحت نفوذ تمدن ایران و زبان فارسی بود، اروپا را تا نیمی تسخیر کرد، در واقع تمدن ایرانی بود که تا نیمی از اروپا گسترده می‌شد و وقتی مصر و قاهره را تسخیر کرد، گویی تمدن ایرانی بود که تمدن غربی را تسخیر می‌کرد، زیرا سقوط قاهره را به همان سان باید مهم دانست که سقوط قسطنطنیه در جنگ‌های صلیبی.

به قول توین بی، شاه اسماعیل و سلطان سلیم هر دو پرورده‌ی یک تمدن مشترک ایرانی بودند؛ کما اینکه خود سلطان سلیم به فارسی شعر می‌سرود و همه‌ی مظاهر تمدن آن‌ها همان مظاهر تمدن ایرانی بود و تصوف و شعر ایرانی در سراسر این سرزمین وسیع پخش می‌شد و به همه جا منتشر می‌گردید.

تا قبل از کودتای آتاتورک ترکیه، زبان فارسی در همه‌ی مدارس ترکیه تدریس می‌شد و دانستن این زبان به حد کمال، دلیل فضل و ظرافت دوستی بود. بیشتر بزرگان عثمانی، از جمله سلطان عبدالحمید، اغلب با شعر حافظ در کارها تفأل می‌کردند و دو سه بار تفأل به شعر حافظ، جان سلطان عبدالحمید را از توطئه‌ای که علیه‌اش چیده شده بود نجات داد.

سلاطین مصر، یعنی فرزندان محمدعلی پاشا و نواده‌های وی، از آن جهت که زبان خانودادگی‌شان ترکی بود، برای فصاحت در آن، زبان فارسی می‌آموختند و می‌دانستند. در آلبانی و بوسنی و هرزه‌گوین و بلغارستان نیز میان مسلمانان، تحصیل زبان فارسی کاملاً معمول بود و مثنوی مولوی را درس می‌دادند.

قدیم ترین آثار زبان ایران:

تاریخ دانان اسلامی نوشته اند نخستین کسی که به زبان پارسی سخن گفت «کیومرث» بود و آشکار است که این سخن افسانه ای بیش نیست. اما آن چه تا امروز از روی آثار درست و تاریخی به دست آمده است و قدیم ترین کلامی که از زبان ایرانی در دست ما است همان سخنان اشو زرتشت سپیتمان است که در سرودهای دینی «گاثه» آمده است و پس از آن بخش های قدیم اوستا که غالب آن ها نیز نظم است نه نثر؛ گاثه به زبانی است که آریایی های هند نزدیک بدان زبان کتاب های دینی و ادبی قدیم خود را تألیف و نظم نموده اند، نام کتاب زردشت چنان که گذشت «اوپستاک» بود و گاهی از آن کتاب به عبارت «دَین» تعبیر می‌شده است. به ویژه در کتاب پهلوی «بندهش» به جای اوستا همه جا «دین» آمده است و خط اوستایی را هم بدین مناسبت «دَینْ دِپیوَریه» گویند، یعنی خط دین و در «دینکرت» و سایر کتاب ها هرجا که گوید «زردشت دین آورد» مرادش اوستا است. دیگر، کتیبه هایی است که از هخامنشیان بر جای مانده است که مهم ترین آن ها کتیبه ی بهستان (= بیستون) است و ما اکنون اشاره هایی به مجموع کتیبه های سنگی و سفالی می نماییم :

۱- در شهر پازارگاد یا پاسارکاد عبارتی بوده است به خط میخی که : «من، کورش، پادشاه هخامنشی ام» و نیز مجسمه ای از زیر خاک در ۱۳۰٧ به کوشش پروفسور هرتسفلد بیرون آمده و بر آن نبشته است: «من، کورش، شاه بزرگم»

۲- کتیبه ی بیستون:

این نوشته بر تخته سنگی بزرگ در دره ی کوچکی از کوه معروف به بیستون (بغستان) از سوی «داریوش» کنده شده است، و در زیر نبشته ها صورت داریوش است که پای خود را بر زبر مردی که بر زمین به پشت درافتاده است نهاده و کمان در دست دارد و پیش روی او نه نفر از طاغیان به ریسمان بسته با جامه های گوناگون دیده می شوند و بر بالای صفه پیکر «فَرَوَهَرْ» نمودار است و پشت سر داریوش دو تن از بزرگان ایستاده اند. داریوش در این جا دو کتیبه دارد: یکی کتیبه ی بزرگ به خط میخی و به زبان فارسی قدیم، عیلامی و بابلی در دو هزار کلمه؛ دیگر کتیبه ای کوچک به زبان فارسی و عیلامی در صد و پنجاه کلمه. خلاصه ی این نوشته ها شرح فتوحات داریوش و فرو نشاندن فتنه ی بردیای دورغین «گئوتامای مغ» و داستان نه تن از طاغیان است. این کتیبه مهم ترین ِکتیبه های هخامنشی است و از روی این نوشته ها بخش بزرگی از تاریخ هخامنشی روشن می گردد.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/farsi-dari1.jpg

۳- کتیبه ی تخت جمشید:

در وادی مرودشت که رود «کور» از میانش جاری است، در دامنه ی کوه رحمت، پشت به مشرق و روی مغرب بر کمر کوه چند کاخ و عمارت بزرگ بوده است، و شهری هم – که به احتمال زیاد «پارس» نام داشته و پیش از شهر «سْتَخْرْ» و پس از شهر «پارسَ کْرتَ» پایتخت «فارس» بوده است و یونانیان آن را «پرس پولیس» خوانده اند – در پیرامون این بناها وجود داشته است.
این بناها بر طبق کتیبه هایی که از داریوش و خشایارشا بر جای مانده است هرکدام نامی ویژه داشته، آن چه پیشاپیش پله و دروازه ی ورود به مغرب قرار دارد. بارگاه شاهنشاهی و بر طبق کتیبه ی درب بزرگ به صفت «وَسْ دَهْیو» یعنی «همه کشور» یا «همه کشورها» خوانده می شده است و جایگاه پذیرایی فرستادگان و بار دادن همه ی رعایای شاهنشاهی هخامنشی بوده؛ دیگر «اَپَدانَهْ» نام داشت. ظاهرن از همان ماده ی «آبادان» و بیرونی شمرده می شد، قصر دیگر که در دست چپ «اَپَدانَه» قرار دارد نام «صد ستون» داشته است و این نام در کتیبه ی پهلوی «شاپور سکانشاه» که روزی در این بنا فرود آمده است دیده می شود که به جای خود از آن کتیبه گفت و گو خواهد شد.
دیگر کاخ «هَدِشْ» یا «هَدیشْ» به یاء مجهول بر وزن «مَنشْ» نام داشت و در سوی جنوبی اپدانه قرار داشت، چنین پنداشته اند که این کاخ اندرونی شاهنشاهی و حرم سرای بوده است و این حدس به دلایلی درست می نماید، چه شاید واژه ی «هَدیش» اصل و ریشه ی «خدیش» باشد، که به زبان دری کدبانو، خاتون بزرگ و رسمی را گویند و چنان که خواهیم دید حرف «خ» و «ه» در زبان فارسی به یکدیگر بدل می شوند.
بنای دیگر «تَجَر» است و آن کاخ کوچک تری بوده است در ضلع شمالی ایوان تخت جمشید که آن را قصر زمستانی یا «آفتاب‌کده» پنداشته اند، در فرهنگ ها «تجر» بر وزن شَرَر خانه ی زمستانی را گویند و برخی مخزن و صندوق خانه نیز هست، و این بنا رو به آفتاب ساخته شده است و امروز این کاخ را آینه خانه گویند و دو کتیبه از سکانشاه به پهلوی و یک کتیبه از عضدالدوله فنا خسره ی دیلمی به خط کوفی و چند کتیبه ی دیگر از آل مظفر و تیموریان در آن جا هست. سوای این چند کاخ بزرگ آثاری از معبد، خلوت ها و بناهای خرد و ریز دیگر نیز در آن ایوان باقی است.

یاحت این بنا به فرمان داریوش در سال ۵۲۰ پیش از میلاد آغاز گردید و سپس داریوش ولیعهد خود خشارشا را در حیات خود به تخت نشانید و پایان دادن به ساختمان بنای نامبرده را بر عهده ی وی گذاشت. در این بنا نیز جای به جای کتیبه‌هایی از داریوش، خشایارشا و اَرْتَخَشَتْرَ سوم باقی است به سه زبان پارسی، عیلامی، آشوری و اخیرن نزدیک به سی هزار خشت نوشته شده به خط میخی که مانندش در شوش نیز به دست آمد، در تخت جمشید پیدا شد و برای پختن و خواندن به فیلادلفیای امریکا فرستاده شد و نیز لوحه های زرین و سیمین که در زیر پایه های عمارت به عنوان «بُنلاد» یعنی سنگ یادگارِ بنا به خط میخی از داریوش به دست افتاده درموزه ی ایران باستان در تهران موجود است. این کاخ ها را اسکندر ملعون پس از ورود به «پارسا» به عمد آتش زد و نشان آتش سوزی هنوز در آن پیداست و نگارنده خود زغال های قدیم را دیده است …. در تُنده ی کوه بیرون از این عمارت نیز دو دخمه است و دخمه ی سومین که گویا از آن داریوش سوم بوده ناتمام مانده است، بر آن دو نیز نقش ها و نام هایی کنده شده است.

۴- کتیبه ای در تنگه ی سوئز یافته اند از داریوش اول دارای هشتاد کلمه که برخی از آن ها پاک شده است، مضمون کتیبه ی یاد شده چنین است – پس از عنوان ها و لقب هایی که در همه ی کتیبه ها معمول است گوید:
« داریوش شاه می گوید من پارسیم و به دستیاری پارسیان مصر را گشودم و فرمودم از آب روانی که نیل نام دارد و در مصر جاری است به سوی دریایی که از پارس به آن جا می رود این کال را بکنند و این کال کنده شد چنان که من فرمان دادم و کشتی ها روانه شدند از مصر از درون این کال به پارس چنان که اراده ی من بود»

۵- کتیبه ی نقش رستم:

در سه میلی تخت جمشید دخمه هایی بر بدنه ی کوه کنده و تراشیده اند، این ها سه دخمه است که یکی روی دیگری به شکل چلیپا کنده شده است و ۲۴ متر و نیم از زمین بلندتر است در قسمت بالای این آثار حجاری های زیبا، صورت داریوش و «گاس»، سریری که روی گاس نهاده شده، داریوش بر آن ایستاده است نقش گردیده و کتیبه هایی هم به فرمان داریوش در آن جا کنده شده است.

۶- آثار داریوش:

«شوش» در خوزستان و پایتخت زمستانی شاهان هخامنشی بوده است – در شوش ارگ، قلعه و کاخ بزرگ و زیبایی داشته اند که ستون های سنگی شبیه به ستون های تخت جمشید و کاشی کاری های بسیار ممتاز در آن بنا به کار برده شده بود و غالب این یادگارها در موزه ی «لُوْر پاریس» موجود است. در این ارگ مانند تخت جمشید خشت هایی پیدا شد از گِل رُسْ که روی آن ها به خط میخی کتیبه هایی نوشته اند به زبان آن دوره و نسخه ی بابلی (اسوری) از همه سالم تر مانده بود، آن را مأخذ ترجمه قرار دادند و پس از سالیان رنج و بررسی سرانجام در سال ۱۹۲۸ م پس از سی سال تمام این نبشته ها خوانده شد و منتشر گردید. این نبشته از داریوش بزرگ است که نخست وی این کاخ و ارگ را آباد کرده است؛ این کتیبه پس از کتیبه ی بیستون مهم ترین نوشته ای است که از هخامنشیان به دست آمده است، و اگر نبشته های خشتی تخت جمشید نیز خوانده شود سومین بخش مهم این آثار شمرده خواهد شد.
همچنین در شوش کتیبه های کوتاه دیگری بر پاسنگ های ستون، آجرها، کاشی ها، مجسمه ها و لوحه های سنگی و میزهای مرمر و اشیاء گوناگون از داریوش پیدا شده است که این شاهنشاه را معرفی می‌نماید؛ این یادگارها نیز همه به سه زبان پارسی، عیلامی و آسوری است.
در شوش از خشایارشا، اردشیر دوم و اردشیر سوم نیز کتیبه هایی یافت شده است که خود را معرفی می‌کنند و نام اَپَدانه، خَدیش، دَسَرْ (تچر)، پَرَدیس (فردوس= باغچه) و سَرَوُمْ (تچر) پستو یا خانه ی پسین در ضمن ذکر بناها و کاخ ها برده می شود و آشکار می کند که بناهای شوش زمانی آتش گرفته و ویران گردیده است و جانشینان داریوش از نو آن را ساخته اند.

٧- در کرمان:

در کرمان هرم کوچکی از سنگ پیدا شده که در پهلوهای آن سنگ به سه زبان کتیبه ای از داریوش نقش گردیده است و او را و پدرش را نام می برد.

۸- در الوند:

در الوند دو کتیبه، اول از داریوش بر کوه نزدیک روستای عباس آباد نزدیک همدان به سه زبان موجودست که دارای دو بند است، یکی در ستایش اهورامزدا، دیگر در معرفی خود و پدرش، کتیبه ی دوم از خشایارشا در دو بند درست مانند کتیبه ی پدرش.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/1381515461_persian-300x213.jpg

۹- کتیبه های همدان:

- در همدان دو لوحه ی سنگ بنا (بُن لاد) از زر و سیم پیدا شد و دولت ایران آن را خریداری کرد، در آن جا داریوش مرزهای کشور خویش را مشخص می نماید.

- در همدان کتیبه ای از طرف اردشیر دوم بر پایه ی ستونی که در موزه ی انگلستان است به سه زبان نوشته شده است که خود و پدر و خانواده ی خویش را معرفی کرده است و اهورمزدا و اناهیتا و میثره (مهر) را ستوده و از بنای اَپَدانه ای در همدان خبر می دهد که وی بنا گذارده است.

۱۰- کتیبه ی وان:

خشایارشا بر سنگی که به زمین عمودست و در ارگ شهر واقع بوده است و آن را «اُرتُوقاپُو» گویند، کتیبه ای دارد که بسیار استادانه صقیل یافته، کنده گری شده و خوب هم مانده است. خشایارشا درین نبشته پس از ستایش هورمزد و معرفی خویش گوید که، داریوش کارهای زیبای بسیار انجام داد. از جمله این سنگ را بفرمود تا صقال دادند اما چیزی بر آن نبشته نکرد، پس از او من این نبشته را فرمودم براین سنگ بکندند، تا آخر.

۱۱- مُهری‌ است چهار گوشه از داریوش که در آن پادشاه برگردونه ای سوار است و به شکار شیر مشغول است و روی آن نبشته اند:« من داریوش شاه‌ام»

۱۲- وزنه ایست از مرمر سیاه که دو کَرْشَهْ وزن داشته است و بر سر قبر شاه نعمت الله در کرمان بوده و از آن جا به موزه ی انگلستان برده اند. روی این سنگ به پارسی، عیلامی و آسور کنده‌اند: «دو کَرْشه – منم داریوش شاه بزرگ پسر ویشتاسپ هخامنشی»

۱۳- بر گلدان های متعددی از مرمر سفید به سه زبان نوشته اند «خشایارشا شاه بزرگ» و این گلدان ها در موزه های لندن و پاریس و فیلادلفیا باشند.

۱۴- بر گلدان های دیگری که در موزه ی فیلادلفیا، برلن و دنیس است، به سه زبان کنده شده است: «اردشیر شاه بزرگ» و چند مهر از مردم دیگر به دست آمده است بدین نام ها: «اَرْشَک پسر آثیابَئوُشنْه» دیگر «هَدَ خِی یَ…. ثَدَثْ» سه دیگر «دَشْداسَک» چهارم «وَهِیَ ویش داپایَ» پنجم «من خرشادَ شی یا» که گویا نام های خاصی است.

غیر از این نبشته ها نبشته های دیگری هم از شاهنشاهان هخامنشی به زبان های دیگر غیر از پارسی در دست است مانند: بیانیه ی کورش بزرگ در بابل که به زبان و خط بابلی انتشار یافته بود – این کتیبه بر استوانه ای از گل رُس نبشته شده است دارای ۴۵ سطر که قسمت بزرگی از آن پاک شده است.

کتیبه ی داریوش اول بر سنگ یادگار کانال که در نزدیکی کانال سوئز به دست آمد و شرحش گذشت، این کتیبه در پهلو ی کتیبه ای است که به سه زبان پارسی، عیلامی و آسوری نوشته شده است و به زبان مصری و با خط هیریوغلف است و داریوش را «آن تریوش» نامیده اند و لقب ها و عنوان های فرعونان مصر را بدو داده اند و طرز نوشته با طرز نوشته های پارسی به کلی متفاوت است.

کتیبه دیگر به زبان شوشی جدید در بیستون که هنوز خوانده نشده است و تکرار مختصری است از سه سطر کتیبه ی بزرگ داریوش و کتیبه ای به زبان آرامی از او در نقش رستم و باز سطرهایی در بیستون به زبان بابلی و شوشی از داریوش هست. هنوز مضمون های این سه کتیبه ی آخری خوانده نشده و یا انتشار نیافته است.

کتیبه ای از اردشیر اول در تخت جمشید به زبان بابلی در ۱۳ سطر که قسمت چپ آن ها باقی و باقی پاک شده است، و نیز از اردشیر دوم کتیبه ای در تخت جمشید به زبان و خط بابلی است که چند کلمه از آن برجای است.

سوای این آثار باز هم از گوشه و کنار یادگارها و اشیایی که دارای کتیبه است به دست آمده و می‌آید، چنان که گیره ی دری از لاجورد بزرگ تر از کف دست که متعلق به یکی از درهای بنای اَپَدانه تخت جمشید بوده است پیدا شده و بر لبه ی این گیره ی روی لاجورد به خط سفید میناکاری کتیبه ای نوشته اند، به خط میخی به نام خشایارشا نیز مهرها و پارچه های دیگر.

زبان فارسی باستان پس از برچیده شدن دولت هخامنشی از میان رفت – یعنی زبان رسمی کشور تغییر یافت – و در عهد اشکانیان که بار دیگر کارها به دست ایرانیان افتاد، رفته رفته زبان پهلوی شمالی و شرقی که زبان اقوام «پرثوی» بود رواج گرفت و پس از ترک یونان مأبی سکه ها و سایر اسناد ایران با زبان ایرانی و به خط آرامی نمودار گردید.

قدیمی ترین آثار پهلوی اشکانی:

قدیم ترین آثاری که از خط و زبان پهلوی در دست است دو قباله ی ملکی است که در ایالت اورامان کردستان به خط پهلوی اشکانی و به زبان پهلوی بر روی کاغذ پوست به دست آمد و تاریخ آن مربوط به صد و بیست سال پیش از میلاد مسیح است که پیش از این بدان اشاره شد. در یکی از آن قباله ها خواندم که از طرف دولت قید گردیده و خریدار پذیرفته است که اگر باغی را خریداری می کند ولی آباد نگاه ندارد و آن را ویران سازد مبلغ معینی جریمه بپردازد، و از این قباله اندازه ی اعتنا و توجه پادشاهان ایران را به آبادانی کشور می توان قیاس کرد.
اسناد قدیمی دیگری که در دست است، باقی مانده ی کتاب ها و آیین مانی و دیگر مطالب مانند فصولی از عهد جدید و مطالبی از کیش بودایی است که در آغاز سده ی کنونی از سوی خاورشناسان از خرابه‌های شهر «تورفان» پیدا شد و به دست دانشمندان خوانده شد و بخشی از آن ها انتشار یافت. هرچند که دانشمندان تردید دارند که آیا به تر است این خط و زبان را منسوب به «سُغُدی» بدارند یا منسوب به پهلوی شمالی ؟

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/963.jpg

این برگ ها اغلب روی پوست آهو یا بر پارچه نوشته شده است. خط آن نوعی از خط پهلوی است و نوعی دیگر که از خط پهلوی گرفته شده و از بالا به پایین نوشته شده است و بعدها خط «اویغُوری» که خط اویغُوره و مغول ها باشد از این خط گرفته شده است.
مطالب آن ها دینی و اخلاقی است و لغات دری که در پهلوی جنوبی دیده نمی شود در این برگ ها دیده می شود و با پهلوی جنوبی بسیار تفاوت دارد؛ آن برگ ها به زبانی است که بی شک پایه ی زبان مردم سمرقند، بخارا و بنیاد زبان قدیم مردم خراسان شرقی به شمار می آید و پایه و اصل زبان دری را نیز باید در این زبان جست و جو کرد. چنان که پیش از این بدان اشاره شد، ‌و باز هم در جای خود ما از این برگ ها، لغات و برخی ویژگی های آن گفت و گو خواهیم کرد.

در باره ی اسناد دوره ی اشکانیان بدبختانه به جایی دسترسی نداریم. از این روی اطلاع زیادی از پهلوی شرقی و شمالی و تفاوت آن با پهلوی جنوبی در دست نیست و در لهجه های گوناگون خراسان غربی، طبرستان، آذربایجان و طوالش نیز که بدون شک مخلوطی از پهلوی شمالی و شرقی (اشکانی) و پهلوی جنوبی و دری است کنجکاوی و بررسی کامل نشده است ورنه آگاهی های زیادتری به دست خواهد آمد،‌ به ویژه هرگاه از اوراق تورفان و از زبان ارمنی نیز استفاده شود. کتاب های عهد اشکانی هفتاد کتاب بوده است که نام چهار کتاب از آن باقی است چنان که در مجمل‌التواریخ و القصص گوید: «و از آن کتاب ها که در روزگار اشکانیان ساختند، هفتاد کتاب بود از جمله کتاب مروک (مردک ؟) کتاب سندباد، کتاب یوسیفاس کتاب سیماس» و رساله ای است به پهلوی در مناظره ی نخل و بز به شعر دوازده هجایی، مخلوط به نثر که گویا در آغاز منظوم بوده است و سپس بیت های آن کتاب مغشوش و دست کاری شده است و فعلن نثر و نظمی است مختلط و این کتاب هم بر حسب عقیده ی «هرتسفلد» به لهجه ی پهلوی شمالی است و نامش «درخت آسوریک» است.

آثار پهلوی جنوبی:

پس از کشته شدن «اَرْدَوَانِ پنجم» که وی را «اَفْدُمْ» یعنی آخرین نیز می نامیده اند، خاندان بزرگ «پرثوی» برچیده شد و دولت اشکانی برچیده شد و شهنشاهی از خانواده ی مشرقی به خانواده ی جنوبی (فارسی) که به دست «اَرْتَخشَتْرَ»(= اردشیر) پسر «پاپک» تأسیس شده بود انتقال یافت، آن دولتی که بعدها خود را وارث بهمن اسفندیار و جانشین کیان شمرد. در این دوره، خط و زبان رسمی خط و زبان پهلوی است که آن را برای تفکیک از پهلوی قدیم «پهلوی جنوبی» می نامند خط پهلوی جنوبی نیز از الفبای آرامی گرفته شده است و با خط شمالی تفاوت هایی داشته است ؛ اما زبان پهلوی جنوبی یکی از شاخه های فارس قدیم به شمار می آید و بر اثر دخالت اصطلاحات مذهبی و لغات شکسته بسته ی اوستایی و اختلاف های دیگری که از نظر برخی لغات و صرف و نحو با پهلوی شمالی داشته است لهجه ای از لهجه های پهلوی به شمار می‌آید.

امتیاز آشکاری که میان خط پهلوی و خط و زبان های شرقی ایران بوده در مساله ی «هُزْوارشْ» است، که به دست کاتبان، وارد رسم الخط پهلوی شد چنین که لغاتی را به زبان آرامی نوشته و به پارسی می‌خوانده‌اند، این رسم در نوشته‌های «تورفان» و آثار مانی دیده نمی شود، لیکن در دو قباله ی ملک اورامان و کتیبه های اشکانی و «درخت آسوریک» موجود است و معلوم می شود که در پهلوی اشکانی نیز موجود بوده است.

کهنه ترین سندی که از پهلوی جنوبی در دست است، سکه های شاهان پَرَته دار فارس است. سپس سکه‌های اردشیر پاپکان، دیگر کتیبه ی اردشیر پاپکان در نقش رستم به دو لهجه ی اشکانی و ساسانی و به یونانی، دیگر کتیبه ی شاپور اول که اخیرن در کاوش های شهر «شاپور» به دو لهجه ی شمالی و جنوبی و به دو خط اشکانی و ساسانی به دست آمده و غیره.

اما کتاب هایی به خط و زبان پهلوی موجود است که یقین نیست که در زمان خود ساسانیان تألیف شده باشد. و برخی از آن ها بنا بر تحقیق متعلق به دوره ی اسلامی است. مانند «دَینْ کِرْتْ» تألیف موبد «آذر فرنبغ» معاصر مامون عباسی و غیره، با این حال ممکن است ترجمه هایی از اوستا مانند بخش هایی از یشت ها و بخش هایی دیگر از اوستا که به زبان پهلوی است و فصل هایی از بندهش که از کتاب های معتبر سنت مَزْدیَسنُی است و «درخت آسوریک»، «خسرو کواتان وریذکی»، «ایاتکار زریران» و نیز بخش عمده از داستان های ملی مانند «کارنامک اردشیر»، «خوتاینامک» و «آیین نامک» در عهد شاهنشاهان انجام گرفته باشد، چنان که گویند خوتاینامک به دستور یزدگرد شهریار تدوین گردید. به طور کلی تألیف کتاب ها و رساله های پهلوی اغلب در قرون اسلامی انجام گرفته است، ولی مواد آن ها قدیمی است.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/12a6614a80a57a5055ba3b3551d67116.jpg

اینک ما یادگارهایی که از پهلوی جنوبی – ساسانی باقی است به ترتیب ذکر می کنیم :

۱- کتیبه های ساسانی:

مهم ترین کتیبه های پهلوی ساسانی به قرار ذیل است :

کتیبه ی اردشیر اول در نقش رستم، که به سه زبان (پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی و یونانی) نوشته شده است.

کتیبه ی شاپور اول در نقش رجب که به سه زبان مذکور نوشته شده است.

کتیبه ی شاپور اول در حاجی آباد که به دو زبان پهلوی ساسانی و اشکانی نوشته شده است.

کتیبه ی شاپور اول که بر روی ستون جلوخان عمارت شهر شاپور فارس به دو زبان ساسانی و اشکانی کنده شده و اخیرا کشف شده است.

کتیبه ی ساسانی از موبد “کاردیر هرمزد” در نقش رجب و کتیبه ی دیگر از همو در بالای نقش برجسته ی شاپور در نقش رستم که این کتیبه بسیار ضایع شده است.

کتیبه ی نرسی در پایکولی (شمال قصر شیرین) که به دو زبان ساسانی و اشکانی نوشته شده است و استاد هرتسفلد آلمانی در (۱۹۱۳-۱۴) آن را خوانده و کتابی به دو جلد در آن باب نوشته است.

کتیبه ی پهلوی ساسانی در روی نقش وهرام اول در شاپور فارس که از طرف نرسی کنده شده است.

کتیبه ی کوچک پهلوی ساسانی از شاپور دوم در طاق کوچک طاق وُسْتان کنده شده است.

کتیبه ی پهلوی ساسانی از شاپور سوم که در سمت چپ کتیبه ی شاپور دوم در طاق کوچک طاق وُستْان کنده شده است.

کتیبه های پهلوی ساسانی تخت جمشید یکی از طرف شاپور پسر هرمز برادر شاپور دوم که مأمور پادشاهی سکستان بوده کنده شده است و دو کتیبه ی دیگر در همان جا به امر دو تن از بزرگان کشور به نام شاپور دوم ساخته شده.

کتیبه های کوچک دیگر که در دربند به فرمان امیران آن جا نقر شده و تاریخ آن ها اواخر عهد ساسانیان است.

کتیبه ی پهلوی که در قاعده ی کعبه ی زردشت در نقش رستم به وسیله ی هیأت حفاری دکتر اشمیت به سال (۱۳۱۵ هـ.) حفاری و پیدا شده است، ولی متأسفانه دوباره روی آن را گچ مالیده و پوشانیده اند و هنوز قرائت نشده است.

کتیبه های متفرقه متعلق به بعد از اسلام نیز به دست آمده است که مهم نیست.

۲- کتاب ها و رساله های پهلوی:

کتاب ها، نامه ها و مقاله هایی است که بعضی از چند صد صحیفه نیز تجاوز می کند چون “دین کرت”، “بندهش” و بعضی به صد صحیفه نمی رسد چون “ایاتکار زریران” و بعضی از چند سطر نمی گذرد، مجموع این یادگارها با مواظبت ضبط شده است و بعضی مانند “کاروند” و “آیین نامک” معلوم نیست به چه سبب از میان رفته است و بعضی چون “هزار داستان”، “خوتای نامک” و “کلیلک و دمنک” و غیره، ترجمه اش باقی و اصل فانی شده است. ما اکنون از آنچه هنوز باقی است صورتی به اختصار نقل می کنیم.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/tarh.jpg

آنچه از اوستا به زبان پهلوی ترجمه شده است

مجموعا ۱۴۱۰۰۰ کلمه

۱- وندیداد (پهلوی) تقریبا ۴۸۰۰ کلمه

۲- یسنا (پهلوی) تقریبا ۳۹۰۰۰ کلمه

۳-نیرنگستان تقریبا ۳۲۰۰ کلمه اوستایی و ۶۰۰ پهلوی
ترجمه ی آن و ۲۲۰۰۰ کلمه ی پهلوی شرح و توضیح و ۱۸۰۰ کلمه اوستایی

۴- ویشتاسب یشت (پهلوی) تقریبا ۵۲۰۰ کلمه

۵- وِیسْپَ رَذْ (پهلوی) تقریبا ۳۳۰۰ کلمه

۶- فرهنگ اُیم اِیوَکْ تقریبا ۲۲۵۰ کلمه پهلوی و۱۰۰۰ اوستایی

۷- اوهرمزد یَشْت (پهلوی) تقریبا ۲۰۰۰۰ کلمه

۸- بهرام یشت (پهلوی) تقریبا ۲۰۰۰ (ظ) کلمه

۹- هادُخت نسک (پهلوی) تقریبا ۱۵۳۰ کلمه

۱۰- ائو گمادَ ائچا این کتاب مخلوطی است از ۲۹ فقره اوستایی تقریبا در ۲۸۰ کلمه و ۱۴۵۰ کلمه ی پازند

۱۱- چیتک اوپستاک گاسان تقریبا ۱۱۰۰ کلمه پهلوی و ۴۰۰ اوستایی

۱۲- اتهش نیایشن تقریبا ۱۰۰۰ کلمه پهلوی و ۴۰۰ اوستایی

۱۳- وُچِرْ کرت دینیک این کتاب مخلوطی است از تفسیر پهلوی و متن دینی، متن دینی دارای ۱۷۵۰۰ کلمه پهلوی و ۲۶۰ کلمه اوستایی و ترجمه اش دارای ۶۳۰ کلمه اوستایی است که این کلمات به ۹۰۰ کلمه پهلوی ترجمه و تفسیر شده است و در “وُچرکرت” است یکی “دینیک و جرکرتْ” دیگر “وچرکرتِ دینیک”

۱۴- آفرینکان گاهنباز (پهلوی) تقریبا ۴۹۰ کلمه

۱۵- هپتان یشت (پهلوی) تقریبا ۷۰۰ کلمه

۱۶- سروش یشت ها دُخت (پهلوی) تقریبا ۷۰۰ کلمه

۱۷- سی رو چک بزرگ (پهلوی) تقریبا ۶۵۰ کلمه

۱۸- سی رو چک کوچک (پهلوی) تقریبا ۵۳۰ کلمه

۱۹- خورشید نیا یشن (پهلوی) تقریبا ۵۰۰ کلمه

۲۰- آبان نیایشن (پهلوی) تقریبا ۴۵۰ کلمه

۲۱- آفرینکان دَهْمان (پهلوی) تقریبا ۴۰۰ کلمه

۲۲- آفرینکان گائه (پهلوی) تقریبا ۳۰۰ کلمه

۲۳- خورشید یشت (پهلوی) تقریبا ۴۰۰ کلمه

۲۴- ماه یشت (پهلوی) تقریبا ۴۰۰ کلمه

۲۵- قطعه ای ازیشت (۲۲) ۳۵۰ کلمه پهلوی و ۶۰ کلمه اوستایی

۲۶- آرینکان فروردکان (پهلوی) نام دیگری است از برای آفرینکان دهمان

۲۷- ماه نیایش (؟)
کتب دینی و اخلاقی و ادبی قریب ۴۴۶۰۰۰ کلمه

۲۸- دینِ کرت (پهلوی) تقریبا ۱۶۹۰۰۰ کلمه

۲۹- بُن دِهِش (پهلوی) تقریبا ۱۳۰۰۰ کلمه

۳۰- دادستان دینیک (پهلوی) تقریبا ۲۸۶۰۰ کلمه

۳۱- تفسیری بر وندیداد (پهلوی) تقریبا ۲۷۰۰۰ کلمه

۳۲-روایات پهلوی تقریبا ۲۶۰۰۰ کلمه

۳۳- روایات همت اشوهشتان (پهلوی) تقریبا ۲۲۰۰۰ کلمه

۳۴- دینیک وُچِرْکِرت (رجوع کنید بشماره ی ۱۳)

۳۵- منتخبات اززاتسپرم (پهلوی) تقریبا ۱۹۰۰۰ کلمه

۳۶- شکند گمانیک وچار (پهلوی) تقریبا ۱۶۷۰۰ کلمه

۳۷-شایست نی شایست (پهلوی) تقریبا ۱۳۷۰۰ کلمه

۳۸- داتستان مینوک خرت (پهلوی) تقریبا ۱۱۰۰ کلمه

۳۹- نامه های منوچهر (پهلوی) تقریبا ۹۰۰۰ کلمه

۴۰- ارتای وراژنامک (پهلوی) تقریبا ۸۸۰۰ کلمه

۴۱- ستایش سی روزه ی کوچک (پهلوی) تقریبا ۵۲۶۰ کلمه

۴۲- جاماسب نامک (پهلوی) تقریبا ۵۰۰۰ کلمه

۴۳- بهمن بست (پهلوی) تقریبا ۴۲۰۰ کلمه

۴۴- ماتیکان پوشت فریان (پهلوی) تقریبا ۳۰۰۰ کلمه

۴۵- پرسش هایی که با آیات اوستا پاسخ داده شده است (پهلوی) تقریبا ۳۰۰۰ کلمه

۴۶- اندرچ اتورپات مار سپندان (چهار یک این رساله از میان رفته است به نظر “وست” نسخه ی کامل آن اگر در دست بود شامل تقریبا ۳۰۰۰ کلمه می شد، وست کتاب خاصیت روزها را که با این رساله همراه است نیز در ذیل همین عنوان یاد کرده است و گوید مجموع آن شامل ۳۰۰ کلمه است اندرز مذکور و سی روزه ی ضمیمه ی آن در متون پهلوی انگلسار یا صفحه ۵۸ تا ۷۱ طبع شده و نگارنده آن را به نثر ترجمه کرده و به بحر متقارب بنظم آورده است و در سال دوم مجله ی مهر به طبع رسیده است.

۴۷- پتیت ایرانیک (پهلوی) تقریبا ۲۲۰۰ کلمه

۴۸- پند نامک وژرک کیتر بوختکان (پهلوی) تقریبا ۱۷۶۰ کلمه

۴۹- پتیت اتورپارت مارسپندان (پهلوی) تقریبا ۱۴۹۰ کلمه

۵۰- پند نامک زرتشت (پهلوی) تقریبا ۱۴۳۰ کلمه

۵۱- اندرچ ائو شنَرِ داناک (پهلوی) تقریبا ۱۴۰۰ کلمه

۵۲- آفرین شش گاهنبار (پهلوی) تقریبا ۱۳۷۰ کلمه

۵۳- واچکی ایچنداتورپات مارسپندان (پهلوی) تقریبا ۱۲۷۰ کلمه

۵۴- ماتیکان کجستک ابالش (پهلوی) تقریبا ۱۲۰۰ کلمه

۵۵- ماتیکان سی روچ (پهلوی) تقریبا ۱۱۵۰ کلمه

۵۶- پتیت و تُرتَکان (پهلوی) تقریبا ۱۱۰۰ کلمه

۵۷- پتیت خوت (پهلوی) تقریبا ۱۰۰۰ کلمه

۵۸- ماتیکان هپت اُمهر سپنت (پهلوی) تقریبا ۱۰۰۰ کلمه

۵۹- اندرزهایی به مزدیسنان (پهلوی) تقریبا ۹۸۰ کلمه
ظاهرا این رساله همان است که بنام “اندرژداناگان به مزدیسنان” جزو متون پهلوی انگلساریا از صفحه ۵۱ تا ۵۴ طبع شده و دارای چند واژه ی اوستایی است.

۶۰- اندرز دستوران بر بهدینان (پهلوی) تقریبا ۸۰۰ کلمه

۶۱- خصایص یک مرد شادمان (عدد کلمات این رساله را “وست” معنی نکرده است و به نظر می رسد که این رساله همان باشد که جزو متون انگلساریا بنام “اپرخیم و خرت فرخ مرت” یعنی “در خوی و خرد مرد فرخ” از صفحه ۱۶۲ تا ۱۶۷ به طبع رسده و عدد کلمات آن ۹۲۰ است به تقریب.

۶۲- ماتیکان ماه فروتین روچ خوردت (پهلوی) تقریبا ۷۶۰ کلمه

۶۳- آفرین هفت امهر سپنتان (امشاسپنتان) یا آفرین دهمان (پهلوی) تقریبا ۷۰۰ کلمه

۶۴- پدری پسر خود را تعلیم می دهد (پهلوی) تقریبا ۶۰۰ کلمه

۶۵- ستایش درون (نان معروف) (پهلوی) تقریبا ۵۶۰ کلمه

۶۶- آفرین ار تافَرَوَشی (پهلوی) تقریبا ۵۳۰ کلمه

۶۷- اندر ژداناک مرت (پهلوی) تقریبا ۵۳۰ کلمه

۶۸- اشیرواد (پهلوی) تقریبا ۳۵۰ تا ۵۶۰ کلمه

۶۹- آفرین مِیَزْد (پهلوی) تقریبا ۴۵۰ کلمه

۷۰- انرچ خسروی کواتان (پهلوی) تقریبا ۳۸۰ کلمه

۷۱- چم درون (نان مقدس) (پهلوی) تقریبا ۳۸۰ کلمه

۷۲- نماز او هر مزد (پهلوی) تقریبا ۳۴۰ کلمه

۷۳- سخنان اتور فرنبغ و بوخت آفریذ؛ دو رساله است و مجموعا شامل ۳۲۰ کلمه

۷۴- نیرنک بوی داتن (پهلوی) تقریبا ۲۶۰ تا ۶۳۰ کلمه

۷۵- نام ستایشینه (پهلوی) تقریبا ۲۶۰ کلمه

۷۶-پنج دستور از موبدان و ده پند برای بهدینان (پهلوی) تقریبا ۲۵۰ کلمه

۷۷- آفرین وژرگان (پهلوی) تقریبا ۲۰۰ کلمه

۷۸- آفرین گاهنبار چَشْنیه (پهلوی) تقریبا ۳۰۰ کلمه

۷۹- اَوَرْمَتَنِ شه وهرام ورچاوند (پهلوی) تقریبا ۱۹۰ کلمه

۸۰- داروک خرسندیه (پهلوی) تقریبا ۱۲۰ کلمه

۸۱- پاسخ های سه مرد دانشمند به شاه (پهلوی) تقریبا ۹۰ کلمه

۸۲- ماتیکان سی یَزَتان (پهلوی) تقریبا ۹۰ کلمه
متون غیر دینی پهلوی قریب ۴۱۰۰۰ کلمه

۸۳- قانون مدنی پارسیان در عهد ساسانی (پهلوی) تقریبا ۴۲۰۰۰ کلمه

۸۴- کارنامک ارتخشتر پاپکان (پهلوی) تقریبا ۵۶۰۰ کلمه

۸۵- ادی واتکارزریران (پهلوی) تقریبا ۳۰۰۰ کلمه

۸۶- خسرو کواتان وریذکی (پهلوی) تقریبا ۱۷۷۰ کلمه

۸۷- فرهنگ پهلویک (پهلوی) تقریبا ۱۳۰۰ کلمه

۸۸- ابرادوین نامک نپشتن (پهلوی) تقریبا ۹۹۰ کلمه

۸۹- شتروهای ایران (پهلوی) تقریبا ۸۸۰ کلمه

۹۰- وچارشن چترنک (ماتیکانی چترنگ) (پهلوی) تقریبا ۸۲۰ کلمه

۹۱- درخت آسوریک (پهلوی) تقریبا ۸۰۰ کلمه

۹۲- ابرستاییینی تاریه سور آفرین (پهلوی) تقریبا ۴۰۰ کلمه

۹۳- افدیه وسهیکیه سکستان (پهلوی) تقریبا ۲۹۰ کلمه

سوای این گردآوردها باز هم قسمت هایی هست که یادآوری نشده از قبیل “اندرچ پیشینکان” در ۴ فقره و ۲۸۰ کلمه که جزو متون پهلوی انکلساریا صفحه ۳۹ به طبع رسیده است و “چیتاک اندرچ فریودکیشان” که از صفحه ی ۴۱ تا ۵۰ متون مزبور به طبع رسیده و مجموع آن ۱۸۲۰ کلمه است و “اندرچ ویه زات فرخ پیروژ” در صفحه ی ۷۳ همان کتاب تقریبا ۴۶۶ کلمه، و “اَپَرْپنج خیم هُوسْروان” در همان کتاب از صفحه ی ۱۲۹ الی ۱۳۱ در ۲۶۰ کلمه، دیگر “اَوَرْپتمانی کتک خوتائیه” از صفحه ۱۴۱-۱۴۳ همان کتاب در ۴۵۹ کلمه ی دیگر “واچکی چند هچ وژرک متر” صفحه ی ۸۵ و “افسون گزندگان” و قسمت های بی سر و ته دیگر که باز در همان کتاب طبع شده است و مهم تر از همه “ماتیکان هزارداتستان” یعنی “گزارش هزار فتوای قضایی” است.
کتاب هایی نیز بوده است که در عهد اسلامی از آن ها استفاده می شده و بعدها از میان رفته است مانند “آیین نامک” که محتوی مجموعه ای بوده است از اخلاق، فرهنگ، رسوم ، آداب، بازی ها، ورزش ها، سخنان بزرگان و آیین رزم، عزا، سور، زناشویی و غیره. ابن قتیبه و دیگر ادیان عرب بسیار از فصول این کتاب را نقل کرده اند. در خاتمه ی مادیکان چترنگ که به زبان پهلوی باقی است گوید:
” اصل بازیدن شترنج این است که نگرش (ملاحظه) و توخشش (سعی) در نگاه داشتن و مواظبت ابزار خود بیشتر کنی تا در بردن و زدن ابزار طرف بازی، و به امید و طمع زدن ابزار حریفدست بد بازی نکنی و شمار ابزار خود را بداری چنان که یکی را بکار اندازی و دیگری را بپرهیز و احتیاط گذاری و نیز همواره به اصل بازی توجه کنی و پایان را در نظر داشته باشی، چنانکه در “آیین نامه” نپشته است.”

از این قبیل است “خوتای نامه” و “کاروند” که جاحظ در البیان و التبیین از قول شعوبیه از آن دو کتاب و فصاحت و بلاغت هریک تعریف می کند و می گوید:
” وَ مَنْ اَحَبَ اَن یَبْلغَ فی صَناعَهِ البَلاغَهِ وَ یَعْرفَ الغَریبَ وَ یَتَبَحَرَ فی اللُغَه فَلْیَقْراء “کتاب کاروند” وَ مَنْ اَحْتاج اَلی العَقْل وَ الْأدَب وَ الْعلْمِ بالْمَراتبِ واَلْعَبْر و اَلْمَثلاتِ و اَلْألْفاظِ الْکَریمه وَ الْمعانی الشَریفه فَلْیَنْظُرْ الی “سِیراَلْملُوْکَ.”

دیگر کتاب “دستوران” یکی از کتب قضایی عهد ساسانی که در آغاز به زبان پهلوی بوده است و اکثر منابع آن با “ماتیکان هزار داتستان” یکی است و فعلا ترجمه ی این کتاب به زبان سریانی موجود است؛ این نسخه در قرن هشتم میلادی به وسیله ی رییس نصارای ایران “عیشو بُخْت” تألیف یا ترجمه شده است اما مترجم عیسوی مزبور قواعد حقوقی ایران را تغییر داده است تا با اوضاع و احوال هم کیشان او مناسب تر باشد.

دیگر کتبی مانند “ویس و رامین” و کتابی در منطق که ترجمه ی عربی آن باقی است و کتاب “السکیین” که “مسعودی” نقل می کند و اصل پهلوی “شکند گمانیک وچار” و آن چه بعدها در جای خود اشاره خواهد شد.

آثار دیگر سوای سکه ها که از حیث لغت ها مخصوص و رمز شهرهایی که سکه در آن ها زده می شده است و شکل تاج ها که هر یک علامت مخصوص و دارای ویژگی های تاریخی و اشاره های مخصوص است؛ مهره ها است که از آن عهد به دست آمده و می آید و بر این مهره ها کلماتی غیر از نام های خاص به عنوان شگون و میمنت نقش می شده و صورت حیوان یا علامتی دیگر نیز بر آن منقوش می گردیده است. در ضمن این مهرها نام چند مؤبد و چندین لقب نیز دیده شده است.

https://rozup.ir/up/mostafabaghi/Pictures/112954_yutvTg27.jpg

۳- اسامی چند تن از علمای زردشتی:

۱- تَنْ سَرْ : این مرد از موبدان عهد اردشیر اول است و “هیرپدان هیرپد” بوده است که مقامی است چون موبدان موبد و سمت مستشاری و وزارت اردشیر داشته و او است که “نامه ی تنسر” را به “جشنسف” شاه طبرستان نوشته و او را به موافقت و دولت خواهی اردشیر اندرز می دهد؛ متن پهلوی این نامه از میان رفته و فارسی آن در “تاریخ ابن اسفندیار” مضبوط است و در تهران به اهتمام فاضل معاصر “مجتبی مینوی” طبع شده است بعد از او نام “زروان داد” پسر مهرنرسی را می شناسیم که هر دو هیربدان هیربد و مأمور امور قضایی بوده اند.

۲- بهنک : از موبدان اوایل ساسانیان است و “آذرپاد مارسپندان” جانشین وی بوده است.

۳- آذرپاد مارسپندان : ظاهرا از اعقاب زردشت بوده است و یکی از بزرگان این عهد است و در زمان شاپور دوم قسمت مهمی از اوستا و مخصوصا خرده اوستا را گردآوری کرد و اندرزنامه ی او مشهور است و ما قبلا از او یاد کرده ایم.

۴- مهروراژ : مهراگاوید و مهر شاپور که در عهد بهرام پنجم بوده اند، دیگر آزاد شاه که در زمان خسرو اول مقام موبدی داشته است.

۵- اردای ویراف : که در عصر شاپور اول می زیسته است و او است که برای تکمیل احکام اخلاقی مزدیسنا جامی چند شراب نوشید و در کنف نگاهبانی شاه و رجال دربار در قصری محفوظ به خواب رفت و پس از چند روز برخاست و معراج خود را که سیر در “چینوَتْ پُوْهل”، دوزخ و مینوان بود فرو گزارد و دبیران نوشتند و نام آن کتاب “اردای ویرافنامک” است.

۶- بزرگمهر : این نام گویا مصحف “بُرْزْمهر” یا “داد بُرْزْمهر” بوده است که او را “زرمهر” هم نوشته اند، ظاهرا نام صحیح او “دات بُرژمِتر” است و از وزیران، مستشاران و درباریان عمده ی انوشیروان بوده است و در مقدمه ی “اندرز بزرگمهر” مقام و القاب خود را چنین شرح می دهد :
“وَزرُکِ متربوختکان – وینان پَتْ شپستان شتر- واوستیکان خسرو و دَرین پَتْ”
یعنی بزرگمهر پسر بوختک رییس “رایزنان خاص دربار کشور” ملقب به “اوستیکان خسرو” یعنی پلیس و پاسبان شخصی پادشاه و “رییس دربار” و چنین به نظر می رسد که بزرگمهر بختگان همین “دادبُرژمهر” بوده است که به تخفیف او را “زر مهر” خوانده اند و گویند از وزیران بزرگ خسرو کواتان بود و به دست هرمز کشته شد.

 

منابع:

وبلاگ آریا ادیب

تبیان

وبلاگ زبان و زبان شناسی

۱ دوست

آفتاب

وبلاگ سارا شعر

ایران مطلب

وبلاگ در نیمه تاریک کسوف

وبلاگ تروند

ویکی پدیا

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط زيمابي در تاریخ 1393/06/17 و 8:19 دقیقه ارسال شده است

جذاب ترين فروشگاه اينترنتي

زيمابي - سايت انتخاب و خريد جديدترين کالاهاي ديجيتالي به همراه ارائه محتواي تخصصي بصورت ويدئويي و مرجع نقد و بررسي کامل کالا جهت خدمت رساني به مشتريان اينترنتي

صفحه نخست : www.ZIMABI.com
شبکه ويدئوها : www.zimabi.com/videos
تبادل نظر کاربران : www.zimabi.com/blog
دانلود هاي رايگان : www.zimabi.com/download
خبرگزاري برندها و تکنولوژي : www.zimabi.com/news
_

این نظر توسط پاپ من در تاریخ 1393/05/19 و 21:54 دقیقه ارسال شده است

سلام دوست عزيز! شکلک

يک پيشنهاد عالي براي کسب در آمد از وبلاگتون شکلک

سيستم کسب درآمد پاپ من

ثبت شده در ستاد ساماندهي

نرخ هر آي پي = از 60 تا 150 ريال

پاپ آپ اول = 30 ريال و دومي 30 ريال

تسويه حساب منظم و هفتگي

اول از طريق لينک زير ثبت نام کنيد

بعد از ثبت نام وبسايت خودتون رو ثبت کنيد

بعد يک کد در قالب وبلاگتون قرار ميديد

بعد به ازاي هر بازديد کننده 60 تا 150 ريال دريافت ميکنيد

از طريق لينک زير ثبت نام کرده و شروع به کسب درآمد کنيد!

پرداخت منظم و شمارش بالا از مزيت هاي سايت ماست

کافي است امتحان کنيد!

مطمئنم خوشتون مياد و راضي خواهيد بود!


لينک ثبت نام :
http://popman.ir/user/signup/ref:437

منتظرما!شکلک


-------------------.................
پاسخ : 20 پاپ آپ برای هرآی پی 90 ریال میده و وسه یه بار باز شدن نه دو بار و دیگه پاپ آپش پارازیت تکرار نمیشه


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 83
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 22
  • آی پی دیروز : 114
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 1,185
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 11
  • بازدید هفته : 30
  • بازدید ماه : 4,865
  • بازدید سال : 43,439
  • بازدید کلی : 672,835
  • کدهای اختصاصی